Array ( [type] => 8192 [message] => mysql_connect(): The mysql extension is deprecated and will be removed in the future: use mysqli or PDO instead [file] => /home/viablog/public_html/blog/tag.php [line] => 43 )  معرفي كتاب معرفي كتاب

booket

معرفي كتاب نترس باش


بخشي از كتاب نترس باش از نشر برايند را در ادامه بخوانيد:

 


سوم: فرضيات را كنار بگذاريد در ورودي دفترم تابلوي خاصي آويزان كرده ام تا همه بتوانند ببينند: عكس . هشتادوپنج سالگي پوليس كندي شرايور مؤسس المپيك ويژه كه به همراه
چند ورزشكار در يك استخر است. در عكس، او خوشحال به نظر مي رسد. پايين آن، اين جمله نوشته شده است: «جين، مي خواهم تابستان بعدي در استخر كنار من باشي.» متأسفانه قبل از اينكه تابستان بعدي بيايد يونيس درگذشت.
به نوعي مي شود گفت من هرگز اين شانس را نداشتم كه همراه يونيس در آن استخر باشم؛ اما به اندازه كافي خوش شانس بودم تا اين رهبر بزرگ را در آخرين سالهاي زندگي اش بشناسم و تحت تاثير او قرار گيرم. همكاري بنياد كيس با المپيك ويژه به آنها كمك كرد تا در صحنه هاي بين المللي حضور مؤثرتري داشته باشند. كارهايي كه يونيس انجام داده بود باعث شد هدفهاي بزرگ براي خودم تعيين كنم، ريسك كنم و هرگز اين موضوع را از ياد نبرم كه حتي افراد آسيب پذير نيز فرصت ها و استعدادهاي خاصي دارند. «همراه من به استخر بيا!» دعوت نامه اي است كه هميشه من را به ياد پريدن در استخر زندگي و ايجاد تفاوت مي اندازد.
براي درك يونيس بايد داستان او را بدانيد. در يك روز گرم و شرجي تابستان ۱۹۶۸ در شهر شيكاگو يونيس اولين بازي هاي المپيك ويژه را آغاز كرد. درست هفت هفته پيش تر، برادر جوان تر او سناتور رابرت كندي ترور شده بود. مرگ رابرت در ادامه مرگ زودهنگام و تراژيك دو خواهر و برادر ديگر او از جمله رئيس جمهور جان كندي بود. مأموريت آن روز او در شيكاگو توسط اخواهرش رزماري كه با ناتواني ذهني به دنيا آمد، به او الهام شده بود. در كودكي پونيس و رزماري با هم ورزش مي كردند و بسيار به هم نزديك بودند. اين امر باعث شد يونيس تصميم بگيرد با كمك ورزش به افراد ناتوان قدرت ببخشد. اين فعاليت با يك برنامه تابستاني به نام كي شريور در حياط خلوت خانه اش آغاز شد و با اولين دوره المپيك ويژه در ۱۹۶۸، جنيش بون سراسر امريكا را فراگرفت و به كانادا رسيد.
ايوئيس مشتاقانه بر بازاريابي  اقدامي بزرگ تمركز كرد: او مي خواست با كمك ورزش دنا دهد، چيزي كه او را در آن تابستان به شيكاگو كشانده بود. آنجا، هنگام غروب، جايي كه ما ورزشكار در استاديوم روباز دور هم جمع شده بودند، سوگند المپيك ويژه را براي جمع ادا كرد آن سوگند اين بود كه:
پانزدهم: حالا برو و از شكستهايت درس بگير انجام دادن اقدامات بزرگ نيازمند پذيرفتن ريسك شكست است. همان طور كه ما با داستان ها كه به اشتراك گذاشتيم، اين اصل را به تصوير كشيديم، هر مبتكر بزرگي شكست خورده است؛ اما تنها بزرگترين مبتكران راهي براي يادگيري از شكست هايشان مي يابند تا آنها را به جلو هدايت كند. از خودتان بپرسيد آيا شكست يا ترس از شكست باعث سخت شدن مسير حركت شما مي شود؟
اين طبيعت انسان است كه مي خواهد شكستهايش را پنهان كند چون از آنها خجالت مي كشد. در واقع آنها مي گويند بايد چيزي را به دست مي آورديد اما كوتاهي كرده ايد. فكر كنيد چه مي شود اگر به جاي شرمگين بودن، بايستيد، شكست هايتان را اعلام كنيد و از اين فرصت براي گفتن اينكه چه ياد گرفته ايد، بهره ببريد و نيز دوباره بر پايبندي به هدفتان تأكيد كنيد؟ نمي توانم دقيقا بيان كنم كه اين كار چقدر حس رهاشدگي در شما ايجاد مي كند. اين يكي از درس هايي است كه من از شكست هايم ياد گرفته ام.
به همين ترتيب طردشدن دردناك است اما اگر درك درستي از آن داشته باشيد، مي تواند نشان افتخاري براي شما باشد. اين درس را ميتوان از مخترعان و رهبراني همانند انيشتين بگيريم كه متوجه شدند شكست، آنها را به موفقيت آينده نزديك تر مي كند. جي كي رولينگ با وجود همه طردشدن ها به تلاش خود ادامه داد. آستروتلر شكست را به بخشي اجتناب ناپذير از موفقيت تبديل كرد. وارن بافت به ما يادآوري كرد كه به كار خود نگاه بلندمدت داشته باشيم. هر وقت شكست خورديد، اجازه دهيد داستان اين بزرگان به شما كمك كند كه دوباره به مسيرتان بازگرديد.
در ۲۰۱۴ جف بزوس براي سهامداران آمازون نوشت: «شكست يكي از اجزاي اصلي نواوري است و انتخاب محسوب نمي شود. ما اين را مي دانيم و به شكست زودهنگام و تكرار آن تا زماني كه راه درست را بيابيم ادامه مي دهيم.» اينها تكرار حرف هاي توماس اديسون بود كه سالها قبل گفته است.
لر كه به نواب، را حال، لحظه اي وقت بگذاريد و به زندگي خود نگاهي بيندازيد. شايد شما هم داستان شكست داشته باشيد؛ دوراني كه به نظر مي رسيد هرگز از نااميدي عميق آن اتفاق بهبود نخواهيد يافت ايا ميتوانيد ارزش موهبت حاصل از آن تجربه را درك كنيد؟ از آن لحظه هاي تاريك چه چيزي ياد گرفتيد؟ آن اتفاق از چه فرصت هايي پرده برداشته است؟
در هر شكست يك مسير جايگزين براي اقدام كردن وجود دارد. آمازون شما فقط باي آن را بيابيد. وقتي به مانعي مي رسيد، مسيرتان را منحرف كنيد.

 

برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/8/4 ساعت: ۰۹ توسط:booket :

معرفي كتاب لازم نيست ديوانه وار كار كني

در ادامه كتاب لازم نيست ديوانه وار كار كني برآيند را در ادامه بخوانيد:

بدانيد كه قرار است به طرز حد انتظار به نيويورك برسند و ركورد بشكنند. احتمالا ميدانيد كه نتيجه چه شد انتظارات منطقي با « هرچه لازم است در تناقض هستند. بنابراين، بدانيد كه قرار سختگيرانه اي، دشواري و پيچيدگي لازم را براي وقوع آن دست كم بگيريد تقريبا و به طور حتم، براي هرچه لازم است، زمان، انرژي يا پول صرف نكرده ايد. اين كي به هر قيمتي» است. وقتي بحث درباره هزينه ها را متوقف مي كنيد، مي داند كه ميزان آن افزايش يابد. احتمالا آماده نيستيد به همه مواردي كه بايد كنار بگذاريد «نه» بگوييد، زيرا به هر جه لا است قبلا « بله» گفته ايد. هرچه لازم است، يعني احتمالأ ساعت ده شب هم كار خواهيد كرد، در روزهاي چهارش پنجشنبه و جمعه، هرچه لازم است، بازاريابي يعني كار درهم و شلخته، كه فقط در خدمت ارائه چيزي است. هرچه لازم است، يعني اگر شما اين كار را نكنيد، رئيس شما شخص ديگري را پيدا مي كند سرپيچي را تحمل نمي كند) . اگر مدت هاست كه در فضاي كسب و كار فعال هستيد، مطمئنا لحظات نادري اتفاق افتاده است كه واقعا خواستار هرچه لازم است، باشيد. يك مسئله اضطراري واقعي و صادقانه. شايد به اين دليل كه نمي توانيد از پس ليست حقوق برآييد يا به اين دليل كه بيكاري، اعتبار شما را براي هميشه خدشه دار مي كند. بله، لحظاتي وجود دارند؛ لحظاتي نادر و غيرمتعارف. اما با ترس از اين اتفاقات استثنايي، كسب وكار روزمره تان را پيش نبريد. كاري كه ما انجام مي دهيم اين است: به جاي اين كه خواستار هرچه لازم است باشيم، مي پرسيم چه چيزي لازم خواهد شد؟ اين يك دعوت به مكالمه است. مكالمه اي كه در آن مي توانيم درباره استراتژي بحث كنيم، معامله كنيم، اصلاحات انجام دهيم، به رويكرد ساده تري برسيم يا حتي تصميم بگيريم كه اين كار به طوركلي ارزشش را ندارد. پرسش ها، گزينه هايي را به همراه مي آورند، فرامين آن ها را مي سوزانند. كار كمتري داشته باشيد تكنيك هاي مديريت زمان، تكنيكهاي زندگي، تكنيك هاي خواب، تكنيكهاي كار؛ همه اينها نشان دهنده يك وسواس فكري براي محدود كردن زمان بيشتري از روز هستند. اما مشكل تنظيم مجدد الگوهاي روزانه براي يافتن زمان بيشتري بابت انجام كار نيست، بلكه انجام مقدار زيادي كار مزخرف است. تنها راه براي انجام كار بيشتر اين است كه حجم كاري كمتري داشته باشيم. نه گفتن، تنها راه بازگرداندن زمان است. بازاريابي ديجيتال دوازده كار را با هم قاطي نكنيد تا آنها را در يد نظم متفاوت انجام دهيد. براي حركت از اين كار به كار بعدي تايمر نگذاريد.

 

برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/8/2 ساعت: ۱۱ توسط:booket :

معرفي كتاب لازم نيست ديوانه وار كار كني


لازم نيست ديوانه وار كار كني


بدانيد كه قرار است به طرزحد انتظار به نيويورك برسند و ركورد بشكنند. احتمالا ميدانيد كه نتيجه چه شد انتظارات منطقي با «
هرچه لازم است در تناقض هستند. بنابراين، بدانيد كه قرار سختگيرانه اي، دشواري و پيچيدگي لازم را براي وقوع آن دست كم بگيريد
تقريبا و به طور حتم، براي هرچه لازم است، زمان، انرژي يا پول صرف نكرده ايد. اين كي به هر قيمتي»
است. وقتي بحث درباره هزينه ها را متوقف مي كنيد، مي داند كه ميزان آن افزايش يابد.
احتمالا آماده نيستيد به همه مواردي كه بايد كنار بگذاريد «نه» بگوييد، زيرا به هر جه لا است قبلا «
بله»
گفته ايد. هرچه لازم است، يعني احتمالأ ساعت ده شب هم كار خواهيد كرد، در روزهاي چهارش پنجشنبه و جمعه،
هرچه لازم است، يعني كار درهم و شلخته، كه فقط در خدمت ارائه چيزي است. هرچه لازم است، يعني اگر شما اين كار را نكنيد، رئيس شما شخص ديگري را پيدا مي كند سرپيچي را تحمل نمي كند)
. اگر مدت هاست كه در فضاي كسب و كار فعال هستيد، مطمئنا لحظات نادري اتفاق افتاده است كه واقعا خواستار هرچه لازم است، باشيد. يك مسئله اضطراري واقعي و صادقانه. شايد به اين دليل كه نمي توانيد از پس ليست حقوق برآييد يا به اين دليل كه بيكاري، اعتبار شما را براي هميشه خدشه دار مي كند. بله، لحظاتي وجود دارند؛ لحظاتي نادر و غيرمتعارف. اما با ترس از اين اتفاقات استثنايي، كسب وكار روزمره تان را پيش نبريد.
كاري كه ما انجام مي دهيم اين است: به جاي اين كه خواستار هرچه لازم است باشيم، مي پرسيم چه چيزي لازم خواهد شد؟ اين يك دعوت به مكالمه است. مكالمه اي كه در آن مي توانيم درباره استراتژي بحث كنيم، معامله كنيم، بازاريابي اصلاحات انجام دهيم، به رويكرد ساده تري برسيم يا حتي تصميم بگيريم كه اين كار به طوركلي ارزشش را ندارد. پرسش ها، گزينه هايي را به همراه مي آورند، فرامين آن ها را مي سوزانند. كار كمتري داشته باشيدت كنيك هاي مديريت زمان، تكنيكهاي زندگي، تكنيك هاي خواب، تكنيكهاي كار؛ همه اينها نشان دهنده يك وسواس فكري براي محدود كردن زمان بيشتري از روز هستند. اما مشكل تنظيم مجدد الگوهاي روزانه براي يافتن زمان بيشتري بابت انجام كار نيست، بلكه انجام مقدار زيادي كار مزخرف است.
تنها راه براي انجام كار بيشتر اين است كه حجم كاري كمتري داشته باشيم.
نه گفتن، تنها راه بازگرداندن زمان است. دوازده كار را با هم قاطي نكنيد تا آنها بازاريابي ديجيتال را در يد نظم متفاوت انجام دهيد. براي حركت از اين كار به كار بعدي تايمر نگذاريد.
به لازم نيست ديوانه وار گار گئي مي توانيد انجام دهيد، آنچه براي يك شركت ده هزار نفري بهترين طرز كار محسو به ندرت براي يك شركت ده نفره مي تواند مفيد باشد.
او احتي بهترين شيوه هاي داخلي خودمان در بيس كيمپ، زماني تنظيم شدند كه فتوا هفت نفر در اين شركت حضور داشتيم و وقتي تعدادمان به سي نفر رسيد با شكست مواحد وما را به عقب راندند، دائما در دام چيزهايي مي افتاديم كه قبلا كارايي خوبي داشتند، اما در آن كارايي شان را از دست داده بودند
اين مشكل فقط به خاطر تفاوت در اندازه نيست، بلكه به خاطر تفاوت در همه چيز است آيا خدمتي را با اقساط چند مرحله اي مي فروشيد يا محصولي كه ميفروشيد همان موقع هزينه اش را دريافت مي كنيد؟ دو طرز كار مختلف. آيا فقط براي اپليكيشن خاص و تأثينا آيفون طراحي اي عالي داريد، يا مي خواهيد به اندرويد، وب و ايميل نيز دسترسي پيدا كند طرز كارهايي مختلف، آيا شركتتان را براي ماندگار شدن ميسازيد يا كار را با در نظر گرفتن يك استراتژي خروج شروع مي كنيد؟ طرز كارهايي مختلف. آيا افراد شما مدت طولاني اي را با هم كار كرده اند، يا در حال ساخت يك تيم كاملا جديد هستيد؟ طرز كارهاي مختلف.
دلايل زيادي وجود دارد كه مي توان نسبت به بهترين طرز كارها هم ترديد داشت. اما يكي از متداول ترين آنها زماني است كه مي بينيد يك نفر، تنها با مشاهدات بيروني خود، نحوه انجام كار را در يك شركت ديگر استنتاج مي كند: «
ده روش برتر اپل براي توليد محصول.»
آيا آن شخص در تيم توسعه محصول اپل كار كرده است؟ نه. در حقيقت، او فقط بر پايه پيش فرض هايش در مورد چگونگي پيش رفتن امور در آن شركت نتيجه گيري كرده است. تا زماني كه خودتان كاري را انجام نداده باشيد، در موقعيتي نيستيد كه بتوانيد آن را به عنوان بهترين طرز كار رمزگذاري كنيد.
علاوه بر اين، بسياري از بهترين طرز كارها، كاملا براساس آداب و رسوم قديمي هستند. هيچ كس نميداند كه از كجا آمده اند، چرا شروع شده اند و چرا همچنان دنبال مي شوند. اما به دليل داشتن برچسب قدرتمند بهترين طرز كار»
، افراد فراموش مي كنند كه حتي آنها را زير سؤال ببرند. كسي كه بسيار باهوش تر از ما است، حتما با آنها برخورد كرده است؛ درست است؟ هركسي كه آنها را دنبال مي كند، موفقيت بزرگي را تجربه مي كند؛ درست است؟ اگر از آنها به نحو احسن استفاده نكنيد، تقصير ما است؛ درست است؟ بيشتر اين درستها، احتمالا نادرست هستند.
همچنين، بهترين طرز كارها، اين موضوع را القا مي كنند كه براي هر سؤالي كه با آن روبه رو مي شويد، يك پاسخ واحد وجود دارد. اين را نشان ميدهند كه واقعا انتخابي در اين زمينه نداريد. در مقابل اين استدلال مقاومت كنيد. شما هميشه يك انتخاب داريد.
همه اين ها به اين معنا نيست كه بهترين طرز كارها ارزشي ندارند. آنها مثل چرخهاي كمكي دوچرخه هستند. وقتي نمي دانيد چگونه تعادل خود را حفظ كنيد يا با چه سرعتي ركاب بزنيد


برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/8/1 ساعت: ۰۹ توسط:booket :

كتاب لازم نيست ديوانه وار كار كني

 خريد كتاب لازم نيست ديوانه وار كار كني

امسال صدمين كارمند را استخدام خواهيم كرد. » ناہيد صفحه اصلي را طوري پيش ببريم كه ما را جدي بگيرند، » براي تعيين اهداف در كسب و كار - تلاش مداوم براي بزرگتر و بهتر بودن آن قدر جا افتاده به نظر مي رسد تنها چيزي كه براي بحث و گفت وگو باقي مانده اين است كه آيا اين اهداف به اندازه كافي بلندپروازانه هستند يا نه؟

واكنش افراد را وقتي به آنها مي گوييم ما هدف گذاري خاصي نداريم، تصور كنيد. هيچ هدفي نه هدف گذاري در تعداد مشتري، نه هدف گذاري در ميزان فروش، نه هدف گذاري براي بقاو نه هدف گذاري براي درآمد يا سود (

به غير از اين كه بايد سودآور باشيم). جدة همين طور است،

قطعا اين طرز تفكر ضد هدف، بيس كمپ را در دنياي كسب و كارها منزوي مي كند. بخشي از اقليتي را كه « نمي فهمند چطور كار پيش مي رود»

. امامي فهميم چطور كارمان پيش مي رود، فقط اهميتي به آن نمي دهيم. اهميت نمي دهيم كه يك فرصت آماده براي پول درآوردن را از دست بدهيم و نيازي نمي بينيم كه ليمو را براي به دست آوردن آخرين قطراتش بچلانيم. به هر حال آن قطرات آخر هم ترش هستند.

آيا علاقه مند به افزايش سود هستيم؟ بله. افزايش درآمد؟ بله. اثربخشي بيشتر؟ بله. ساخت محصولاتي ساده تر، سريع تر و مفيدتر؟ بله. داشتن مشتريان و كارمنداني شادتر؟ بله، كاملا. آيا ما عاشق تكرار و بهبود هستيم؟ بله! | آيا مي خواهيم همه چيز را بهتر كنيم؟ هميشه. اما، آيا مي خواهيم بهتر شدن»

را از طريق دنبال كردن مستمر اهداف به حداكثر برسانيم؟ نه، ممنون!

به همين دليل، ما در بيس كمپ هدف گذاري نداريم. وقتي كسب وكارمان را شروع كرديم هدف نداشتيم و حالا هم كه تقريبا بيست سال از آن روز گذشته همچنان هدف نداريم. ما طبق يك روال روزانه، به سادگي بهترين كاري را كه مي توانيم، انجام ميدهيم.

اما لحظه بسيار كوتاهي پيش آمد كه باعث شد نظرمان را عوض كنيم. يك هدف درآمدي بزرگ را در نظر گرفتيم - از آن عددهاي گنده ۹ رقمي- و با خود فكر كرديم: «چراكه نه؟ ما مي توانيم آن را انجام دهيم!»

ولي پس از دنبال كردن آن هدف براي مدتي، دوباره فكر كرديم و پاسخ به سؤال «چرا كه نه؟» واضح تر شد: ۱) اين دورويي است كه وانمود كنيم به عدد و رقمي كه درست كرده ايم، اهميت ميدهيم؛ ۲) تمايلي نداريم تا براي رسيدن به اين هدف، توافق هاي فرهنگي موردنيازي را ايجاد كنيم.

اجازه دهيد با يك واقعيت روبه رو شويم اهداف جعلي هستند. تقريبا همه آنها اهدافي مصنوعي هستند و صرفا به اين خاطر تعيين مي شوند كه بايد هدفي وجود داشته باشد. اين اعداد ساختگي، بعدها به عنوان منبع استرس غيرضروري عمل مي كنند كه يا بايد به دست

بہترين طرز كار محسوب مي شود

به لازم نيست ديوانه وار گار گئي مي توانيد انجام دهيد، آنچه براي يك شركت ده هزار نفري بهترين طرز كار محسو به ندرت براي يك شركت ده نفره مي تواند مفيد باشد.

او احتي بهترين شيوه هاي داخلي خودمان در بيس كيمپ، زماني تنظيم شدند كه فتوا هفت نفر در اين شركت حضور داشتيم و وقتي تعدادمان به سي نفر رسيد با شكست مواحد وما را به عقب راندند، دائما در دام چيزهايي مي افتاديم كه قبلا كارايي خوبي داشتند، اما در آن كارايي شان را از دست داده بودند

اين مشكل فقط به خاطر تفاوت در اندازه نيست، بلكه به خاطر تفاوت در همه چيز است آيا خدمتي را با اقساط چند مرحله اي مي فروشيد يا محصولي كه ميفروشيد همان موقع هزينه اش را دريافت مي كنيد؟ دو طرز كار مختلف. آيا فقط براي اپليكيشن خاص و تأثينا آيفون طراحي اي عالي داريد، يا مي خواهيد به اندرويد، وب و ايميل نيز دسترسي پيدا كند طرز كارهايي مختلف، آيا شركتتان را براي ماندگار شدن ميسازيد يا كار را با در نظر گرفتن يك استراتژي خروج شروع مي كنيد؟ طرز كارهايي مختلف. آيا افراد شما مدت طولاني اي را با هم كار كرده اند، يا در حال ساخت يك تيم كاملا جديد هستيد؟ طرز كارهاي مختلف.

دلايل زيادي وجود دارد كه مي توان نسبت به بهترين طرز كارها هم ترديد داشت. اما يكي از متداول ترين آنها زماني است كه مي بينيد يك نفر، تنها با مشاهدات بيروني خود، نحوه انجام كار را در يك شركت ديگر استنتاج مي كند: «

ده روش برتر اپل براي توليد محصول.»

آيا آن شخص در تيم توسعه محصول اپل كار كرده است؟ نه. در حقيقت، او فقط بر پايه پيش فرض هايش در مورد چگونگي پيش رفتن امور در آن شركت نتيجه گيري كرده است. تا زماني كه خودتان كاري را انجام نداده باشيد، در موقعيتي نيستيد كه بتوانيد آن را به عنوان بهترين طرز كار رمزگذاري كنيد.

علاوه بر اين، بسياري از بهترين طرز كارها، كاملا براساس آداب و رسوم قديمي هستند. هيچ كس نميداند كه از كجا آمده اند، چرا شروع شده اند و چرا همچنان دنبال مي شوند. اما به دليل داشتن برچسب قدرتمند بهترين طرز كار»

، افراد فراموش مي كنند كه حتي آنها را زير سؤال ببرند. كسي كه بسيار بازاريابي باهوش تر از ما است، حتما با آنها برخورد كرده است؛ درست است؟ هركسي كه آنها را دنبال مي كند، موفقيت بزرگي را تجربه مي كند؛ درست است؟ اگر از آنها به نحو احسن استفاده نكنيد، تقصير ما است؛ درست است؟ بيشتر اين درستها، احتمالا نادرست هستند.

همچنين، بهترين طرز كارها، اين موضوع را القا مي كنند كه براي هر سؤالي كه با آن روبه رو مي شويد، يك پاسخ واحد وجود دارد. اين را نشان ميدهند كه واقعا انتخابي در اين زمينه نداريد. در مقابل اين استدلال مقاومت كنيد. شما هميشه يك انتخاب داريد.

همه اين ها به اين معنا نيست كه بهترين طرز كارها ارزشي ندارند. آنها مثل چرخهاي كمكي دوچرخه هستند. وقتي نمي دانيد چگونه تعادل خود را حفظ كنيد يا با چه سرعتي ركاب بزنيد.


برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/7/30 ساعت: ۱۵ توسط:booket :

لازم نيست ديوانه وار كار كني

بخشي از كتاب لازم نيست ديوانه وار كار كني :

امسال صدمين كارمند را استخدام خواهيم كرد. » ناہيد صفحه اصلي را طوري پيش ببريم كه ما را جدي بگيرند، » براي تعيين اهداف در كسب

و كار - تلاش مداوم براي بزرگتر و بهتر بودن آن قدر جا افتاده به نظر مي رسد تنها چيزي كه براي بحث و گفت وگو باقي مانده اين است كه آيا اين اهداف به اندازه كافي بلندپروازانه هستند يا نه؟

واكنش افراد را وقتي به آنها مي گوييم ما هدف گذاري خاصي نداريم، تصور كنيد. هيچ هدفي نه هدف گذاري در تعداد مشتري، نه هدف گذاري در ميزان فروش، نه هدف گذاري براي بقاو نه هدف گذاري براي درآمد يا سود (

به غير از اين كه بايد سودآور باشيم). جدة همين طور است،

قطعا اين طرز تفكر ضد هدف، بيس كمپ را در دنياي كسب و كارها منزوي مي كند. بخشي از اقليتي را كه « نمي فهمند چطور كار پيش مي رود»

. امامي فهميم چطور كارمان پيش مي رود، فقط اهميتي به آن نمي دهيم. اهميت نمي دهيم كه يك فرصت آماده براي پول درآوردن را از دست بدهيم و نيازي نمي بينيم كه ليمو را براي به دست آوردن آخرين قطراتش بچلانيم. به هر حال آن قطرات آخر هم ترش هستند.

آيا علاقه مند به افزايش سود هستيم؟ بله. افزايش درآمد؟ بله. اثربخشي بيشتر؟ بله. ساخت محصولاتي ساده تر، سريع تر و مفيدتر؟ بله. داشتن مشتريان و كارمنداني شادتر؟ بله، كاملا. آيا ما عاشق تكرار و بهبود هستيم؟ بله! | آيا مي خواهيم همه چيز را بهتر كنيم؟ هميشه. اما، آيا مي خواهيم بهتر شدن»

را از طريق دنبال كردن مستمر اهداف به حداكثر برسانيم؟ نه، ممنون!

به همين دليل، ما در بيس كمپ هدف گذاري نداريم. وقتي كسب وكارمان را شروع كرديم هدف نداشتيم و حالا هم كه تقريبا بيست سال از آن روز گذشته همچنان هدف نداريم. ما طبق يك روال روزانه، به سادگي بهترين كاري را كه مي توانيم، انجام ميدهيم.

اما لحظه بسيار كوتاهي پيش آمد كه باعث شد نظرمان را عوض كنيم. يك هدف درآمدي بزرگ را در نظر گرفتيم - از آن عددهاي گنده ۹ رقمي- و با خود فكر كرديم: «چراكه نه؟ ما مي توانيم آن را انجام دهيم!»

ولي پس از دنبال كردن آن هدف براي مدتي، دوباره فكر كرديم و پاسخ به سؤال «چرا كه نه؟» واضح تر شد: ۱) اين دورويي است كه وانمود كنيم به عدد و رقمي كه درست كرده ايم، اهميت ميدهيم؛ ۲) تمايلي نداريم تا براي رسيدن به اين هدف، توافق هاي فرهنگي موردنيازي را ايجاد كنيم.

اجازه دهيد با يك واقعيت روبه رو شويم اهداف جعلي هستند. تقريبا همه آنها اهدافي مصنوعي هستند و صرفا به اين خاطر تعيين مي شوند كه بايد هدفي وجود داشته باشد. اين اعداد ساختگي، بعدها به عنوان منبع استرس غيرضروري عمل مي كنند كه يا بايد به دست

حكي بااستعداد باشيد استان اهميتي نمي دهند». بله،

فشار كاري را دفن كنيد به آب و آتش رٹون به خاطر كار به يك امتياز انحصاري در روحيه كارآفريني تر اين جريان بي پايان افزايش حجم كار، مشاله شما را بيشتر و بيشتر مي كند. وقتة خودتان را از اين شرايط خاص كنيد كافي است فقط نگاهي به «

#كارآفرين در اينستاگرام داشته باشيد. انسان ها كروائي تلاش و كوشش متولد شده اند!»

، «
مجبور نيستيد به طرز مضحك بار بلكه بايد به طرز مضحكي متعدد باشيد»

و «اهداف شما به احساستان اهميتين اين جمله ها آن قدر ادامه پيدا مي كنند تا حالت تهوع به شما دست دهد.

فشار كار ممكن است براي كساني كه هنوز تا حد زيادي به آن گرفتار نشدهان فانوس دريايي راهنما را بازي كند و بعد وقتي زياد مي شود آن ها را گول بزند، اما در ح فقط با سخت كار كردن و اديت شان مترادف است

براي آن اقليت كوچكي كه به نوعي مي دانند در ميان انبوه كار دنبال چه چيزيه كارهاي بسيار بيشتري پيش مي آيد كه در نهايت به شكست، اتلاف و بي نتيجهيد مي شود و هيچ چيز از آن به دست نمي آيد. چرا؟

شما به اين علت كه همه چيز را فدا مي كنيد، شايسته شكست يا پيروزي نيستيد، جو تحمل سختي و خستگي براي به دست آوردن يك هويج بزرگتر اصرار كرده ايد. تجربه انا بسيار فراتر از فشار كار حداكثري ۲۴ ساعته است.

اين هم دقيقا يك توصيه بد است. بعيد است كه يك ديدگاه كليدي يا يك ايده درخشان اي پايان چهاردهمين ساعت از روز بياييد. خلاقيت، پيشرفت و تأثيرگذاري در برابر نيروي بي رحمانه فشار كار تسليم نمي شوند.

در حال حاضر، اين تضاد عمدتا از نگاهي نشئت مي گيرد كه بر دنياي افراد خلاق متمركز است، افرادي نظير تويسندگان، برنامه نويسان، طراحان، سازندگان، افراد مولد. شايد قلمروهايي از كارهاي دستي وجود داشته باشد كه در آن ورودي بيشتر برابر با خروجي بيشتر باشد، حداقل براي مدتي. اما به ندرت در مورد افرادي مي شنويد كه از روي اجبار سه شغل كم درآمد دارند و به پرمشغله بودن خود افتخار مي كنند. اين ها تنها مدعياني هستند كه براي امرار معاش تلاش نمي كنند و فقط مي خواهند به فداكاري بزرگ خود ببالند.

كارآفريني تبيايد يك داستان حماسي ازبازاريابي بقا به قصد كشت باشد. در اغلب مواقع شرايط خسته كننده تر از اين است. چيزي كه شباهتي به پريدن از خودرو


برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/7/27 ساعت: ۰۹ توسط:booket :

راهنماي ماركت پليس ها برآيند

راهنماي ماركت پليس ها برآيند

در سياتل شروع به كار كرد، به رانندگان ماشين هاي شهري پول مي داد تا عليرغم بيكاري در دسترس باشند. رويكردي كه باعث خلق عرضه مي شد. البته، در زماني كه مشتريان و پول به سمت Uber سرازير شدند، اين بار نوبت رانندگان بود تا كميسيون بدهند.

هزينه كردن براي موجودي سايت، عرضه ايجاد مي كند. همچنين، روشي آسان براي ثبت موجودي در مرحله اوليه محسوب مي شود؛ روشي براي بهبود عملكرد ماركت پليسها در ابتداي كار. اما با استفاده از اين روش نمي توان مقياس" كرد، زيرا خريد و مديريت موجودي سايت در

حجم بالا بسيار گران تمام مي شود.

۵. ليست موجودي هاي در دسترس را بي درنگ جمع آوري كنيد اخرين استراتژي، جمع آوري اطلاعات موجودي هايي است كه قبلا در جايي فهرست شده اند. براي انجامش مي توانيد از برنامه هاي همكاري در فروش استفاده كنيد. اين رويكرد، مقياس كردن اوليه را كه دنبالش هستيد به شما مي دهد، اما چند اشكال جدي دارد: اول اين كه، درست است شما موجودي زيادي در سايت خود خواهيد داشت، اما هيچ كدام از آنها منحصر به فرد نيستند. حال اين سوال مطرح مي شود كه چرا خريداران به جاي استفاده از سايتهاي ديگر، كه ليست موجودي هايتان را از آنها برداشته بوديد، بايد به سايت شما بيايند؟

مشكل دوم، وقتي ليست موجودي هايتان را از ديگران جمع آوري مي كنيد، به جاي اين كه ماركتيليستان را با تعداد زيادي كاربر خيلي فعاله پر كنيد، اين ريسك وجود دارد كه به يك بستر چندسكويي تبديل شويد. فرد ويلسون با اين كه اين مسئله را از منظر شبكه ها بررسي كرده است، اما نظراتش در مورد ماركت پليس ها نيز صدق مي كند:

فرض كنيد كه كاربرد اوليه يك اپليكيشن، اتصال به مجموعه اي از شبكه هاي جمع آوري و ارائه اطلاعات آنها و در نهايت امكان تعامل با اين شبكه ها به كاربر است. حال سؤالي كه مطرح مي شود اين است: كدام انگيزه در كاربر سبب مي شود تا مستقيم با ديگر كاربران اپليكيشن تعامل داشته باشد و به ساخت يك شبكه در داخل آن كمك كند؟ »

دو معيار هر ماركت پليس در فصل پنجم، به طور مفصل، در مورد معيارهاي ماركت پليس ها صحبت خواهيم كرد، اما دو معيار كليدي به منظور درك بهتر استارت آپ هاي ماركت پليسي عبارتند از: ۱. ارزش ناخالص فروش عرضه كنندگان (GMV) GMV مجموع ارزش دلاري هر آن چيزي است كه از طريق يك ماركت پليس و در يك دوره زماني مشخص فروخته ميشود. اين رقم بسيار متفاوت و بزرگ تر از درآمد خود ماركت پليس است. همچنين، ارزش خالص فروش برابر است با ارزش ناخالص فروش عرضه كنندگان (GMV) منهاي ارزش محصولات برگشت خورده يا خدمات كنسل شده. • محاسبه دقيق GMV در ماركت پليس هايي كه معاملاتشان روي بستر خودشان ثبت مي شود،

اما در خارج از آن و به صورت آفلاين انجام مي شود، مانند Thumbtack، سخت است و اغلب دقيق نيست. ۲. نرخ كميسيون درصدي از ارزش معامله است كه ماركت پليس ها آن را تحت عنوان اجرت يافي دريافت مي كنند. عموما، تنظيم مقدار كميسيون، سنگ بناي مدل كسب وكار و مدل درآمدزايي در ايك ماركت پليس است.

 

برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/7/26 ساعت: ۱۰ توسط:booket :

معرفي مطالب

براي خريد كتاب راهنماي ماركت پليس ها به سايت نشر برايند مراجعه نماييد.

دو معيار هر ماركت پليس در فصل پنجم، به طور مفصل، در مورد معيارهاي ماركت پليس ها صحبت خواهيم كرد، اما دو معيار كليدي به منظور درك بهتر استارت آپ هاي ماركت پليسي عبارتند از: ۱. ارزش ناخالص فروش عرضه كنندگان (GMV) GMV مجموع ارزش دلاري هر آن چيزي است كه از طريق يك ماركت پليس و در يك دوره زماني مشخص فروخته ميشود. اين رقم بسيار متفاوت و بزرگ تر از درآمد خود ماركت پليس است. همچنين، ارزش خالص فروش برابر است با ارزش ناخالص فروش عرضه كنندگان (GMV) منهاي ارزش محصولات برگشت خورده يا خدمات كنسل شده. • محاسبه دقيق GMV در ماركت پليس هايي كه معاملاتشان روي بستر خودشان ثبت مي شود،

اما در خارج از آن و به صورت آفلاين انجام مي شود، مانند Thumbtack، سخت است و اغلب دقيق نيست. ۲. نرخ كميسيون درصدي از ارزش معامله است كه ماركت پليس ها آن را تحت عنوان اجرت يافي دريافت

مي كنند. عموما، تنظيم مقدار كميسيون، سنگ بناي مدل كسب وكار و مدل درآمدزايي در ايك ماركت پليس است.

فصل دوم: مراحل كشت ايده، رشد و مقياس كردنيك ماركت پليس ۴۵ فروشنده، شما زمان بيشتري را براي اثبات كسب و كارتان مي خواهيد. در حقيقت، مقدار زماني كه براي راه اندازي يك ماركت پليس نياز است، مي تواند تا سه سال طول بكشد. اگر نگاهي به سبد سرمايه گذاري شركت Version One بيندازيد، مي بينيد كه بستر تامين مالي جمعي Indiegogo در سال ۲۰۰۷ تأسيس شد، اما چهار سال طول كشيد تا به شكوفايي برسد.

اين بدان معناست كه بنيان گذاران بايد به ايده خود ايمان داشته باشند، حتي اگر كسي ايده آنها را قبول نداشته باشد. البته به اين معني نيست كه چشمشان را روي بازار ببندند. شما بايد به طور مداوم سيگنال هاي كوچكي را كه در مسير درستي قرارتان مي دهند دنبال كنيد؛ سيگنال هايي مانند افزايش تبليغات دهان به دهان توسط پذيرندگان اوليه، تكرار استفاده از سايت توسط خريداران، افزايش ليست موجودي فروشندگان و بازخورد مثبت كاربران

به همان اندازه كه بنيان گذاران صبور هستند، سرمايه گذاران نيز بايد صبور باشند: هيچ ماركت پليس دوطرفهاي يك شبه ساخته نمي شود.

مرحله ۳: دوره مقياس كردن ماركت پليس همزمان با اين كه يك ماركت پليس متوجه مي شود چگونه خريداران و فروشندگان را به هم برساند و نقدشوندگي ايجاد كند، چرخه مطلوب آغاز مي شود. رشد ماركت پليس خيلي زود شتاب مي گيرد. هدف نهايي اين است كه يك استارت آپ موفق تبديل به يك شركت بزرگ شود. اما به محض اين كه شروع به مقياس كردن مي كند، براي ادامه پيشرفت به استراتژي هاي جديدي نياز دارد. .. اعتماد و امنيت را تقويت كنيد در انجام هر معامله اي وجود يك سطح حداقلي از اعتماد لازم است. در روزهاي آغازين فعاليتتان احتمالا يك اجتماع كوچك و پرشور حول ماركت پليس خود داشته باشيد. پس، اعتماد و امنيت دغدغه هاي مهمي نيستند. با اين حال، با رشد يك ماركت پليس و كسب محبوبيت، ناگزير برخي بازيگران بد هم جذب آن مي شوند. همان طور كه در سال ۲۰۰۸ يك كاربر TechCrunch در پاسخ به مقاله اي در مورد Airbnb نوشت:

اگر Airbnb رواج پيدا كند و همه گير شود سقوط خواهد كرد، زيرا افرادي كه مرتكب دزدي، سوءاستفاده، تجاوز و قتل ميشوند از اين سيستم استفاده خواهند كرد. اين موضوع باعث گسترش وحشت و تخريب همه چيز مي شود.

دعا مي كنم كه Airbnb هيچ وقت فراگير نشود، اين تنها راه زنده ماندنش است.» به عنوان يك ماركت پليس بايد با بازيگران بد به طور جدي مبارزه كنيد تا ديگر خريداران و فروشندگان به كسب و كارتان اعتماد كنند.


برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/7/24 ساعت: ۰۹ توسط:booket :

بخشي از كتاب راهنماي ماركت پليس ها


بخشي از كتاب راهنماي ماركت پليس ها را در ادامه مشاهده كنيد:


فصل دوم: مراحل كشت ايده، رشد و مقياس كردنيك ماركت پليس ۴۵ فروشنده، شما زمان بيشتري را براي اثبات كسب و كارتان مي خواهيد. در حقيقت، مقدار زماني كه براي راه اندازي يك ماركت پليس نياز است، مي تواند تا سه سال طول بكشد. اگر نگاهي به سبد سرمايه گذاري شركت Version One بيندازيد، مي بينيد كه بستر تامين مالي جمعي Indiegogo در سال ۲۰۰۷ تأسيس شد، اما چهار سال طول كشيد تا به شكوفايي برسد.

اين بدان معناست كه بنيان گذاران بايد به ايده خود ايمان داشته باشند، حتي اگر كسي ايده آنها را قبول نداشته باشد. البته به اين معني نيست كه چشمشان را روي بازار ببندند. شما بايد به طور مداوم سيگنال هاي كوچكي را كه در مسير درستي قرارتان مي دهند دنبال كنيد؛ سيگنال هايي مانند افزايش تبليغات دهان به دهان توسط پذيرندگان اوليه، تكرار استفاده از سايت توسط خريداران، افزايش ليست موجودي فروشندگان و بازخورد مثبت كاربران

به همان اندازه كه بنيان گذاران صبور هستند، سرمايه گذاران نيز بايد صبور باشند: هيچ ماركت پليس دوطرفهاي يك شبه ساخته نمي شود.

مرحله ۳: دوره مقياس كردن ماركت پليس همزمان با اين كه يك ماركت پليس متوجه مي شود چگونه خريداران و فروشندگان را به هم برساند و نقدشوندگي ايجاد كند، چرخه مطلوب آغاز مي شود. رشد ماركت پليس خيلي زود شتاب مي گيرد. هدف نهايي اين است كه يك استارت آپ موفق تبديل به يك شركت بزرگ شود. اما به محض اين كه شروع به مقياس كردن مي كند، براي ادامه پيشرفت به استراتژي هاي جديدي نياز دارد. .. اعتماد و امنيت را تقويت كنيد در انجام هر معامله اي وجود يك سطح حداقلي از اعتماد لازم است. در روزهاي آغازين فعاليتتان احتمالا يك اجتماع كوچك و پرشور حول ماركت پليس خود داشته باشيد. پس، اعتماد و امنيت دغدغه هاي مهمي نيستند. با اين حال، با رشد يك ماركت پليس و كسب محبوبيت، ناگزير برخي بازيگران بد هم جذب آن مي شوند. همان طور كه در سال ۲۰۰۸ يك كاربر TechCrunch در پاسخ به مقاله اي در مورد Airbnb نوشت:

اگر Airbnb رواج پيدا كند و همه گير شود سقوط خواهد كرد، زيرا افرادي كه مرتكب دزدي، سوءاستفاده، تجاوز و قتل ميشوند از اين سيستم استفاده خواهند كرد. اين موضوع باعث گسترش وحشت و تخريب همه چيز مي شود.

دعا مي كنم كه Airbnb هيچ وقت فراگير نشود، اين تنها راه زنده ماندنش است.» به عنوان يك ماركت پليس بايد با بازيگران بد به طور جدي مبارزه كنيد تا ديگر خريداران و فروشندگان به كسب و كارتان اعتماد كنند.
ما فناوري ارائه شده تا حد زيادي تجربه كاربران را بهبود مي بخشد
زيادي را به خريداران خانه ارائه مي دهد كه قبلا در دسترسشان نبود. آنها اين اطلاعات را روي نقشه هاي آنلاين با قابليت جست و جو قرار داده اند كه ارزش زيادي خريداران دارد. گوشي هاي هوشمند اين تجربه را بهتر كرده اند با روشن كردن جر اطلاعات بيشتري به دست مي آيد.
بياييد با فيس بوك شروع كنيم. پلتفرمي كه در سالهاي اولش رشد چشمگي ۔ قدرت انتشار در اين پلتفرم، با توجه به فراگير شدن آن، رسانه مهمي براي بسيار اندي محسوب مي شد؛ به ويژه شركتهاي سازنده بازي. فيس بوك آن قدر سريع موفق شد كه بسا از پذيرندگان اوليه اش توانستند به صدها ميليون فروش دست يابند. (Zynga كه عملكرد خور در قسمت جست وجوي فيس بوك داشت، در ششمين سال فعاليتش به يك ميليارد دلا دآ دست يافت همه چيز باور نكردني به نظر مي رسيد. امروز و تنها چند سال بعد از اين ماجرا وضعت طوري است كه شركتهاي سازنده بازي كل تخم مرغ هايشان را در سبد فيس بوك نمي گذارند. عجيب است كه اين شركت ها براي گسترش خود خيلي جسورانه و استراتژيك به راه هايي غير از انتشار از طريق فيس بوك روي آورده اند.

 

برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/7/23 ساعت: ۰۹ توسط:booket :

طرفداران دو آتشه

بخشي از كتاب طرفداران دو آتشه را در ادامه مي‌توانيد مطالعه كنيد. براي خريد كتاب طرفداران دو آتشه مي‌توانيد به سايت نشر برايند مراجعه نماييد.

حتي براي سخنراني در رويداد وبلاگ نويسان او به استراليا رفتم و تا به امروز همچنان طرفدار پروپاقرص اوو كارش هستم.

رويدادهاي كوچك مي توانند تا مدت ها برگزار شوند، به خصوص اگر منظم باشند.

امروزه انجام كارهايي شبيه به كارهايي كه دارن انجام مي داد از هميشه آسان تر است. با پخش زنده فيسبوك، يوتيوب و ديگر نرم افزارهايي كه اين قابليت را دارند، شما مي توانيد جامعه تان را در كنار هم گرد آوريد و رابطه آن ها را با خودتان و با يكديگر تقويت كنيد. برخلاف رويدادهاي حضوري، رويدادهاي آنلاين ميتوانند با مخاطباني كه تابه حال توجهي به آنها نداشتيد به اشتراك گذاشته شوند.

به هر حال، برگزاري اين گونه رويدادها به اندازه كافي قدرتمند است. اما همچنان يك سري كارها هستند كه مي توانيد براي اثرگذاري بيشتر از آنها بهره ببريد. به عنوان مثال، هر زمان كه مقدور بود، تمام توان خود را براي صدا زدن نام كوچك افراد به كار بگيريد. اين كار باعث ميشود به مردم براي برقراري ارتباطي سريع تلنگر بزنيد. دقيقا شبيه زماني كه در يك رستوران پيشخدمت شما را با نام كوچك صدا مي زند: همين قدر متفاوت و ويژه برگزاري رويدادهاي بزرگ براي افزايش تعداد جامعه تان بسيار شگفت انگيز عمل مي كنند. اگرچه به لحاظ هماهنگي بسيار سخت ترند و بايد از قبل مواردي تهيه و آماده شوند؛ چيزهايي مانند مكان اجرا، تجهيزات صوتي و تصويري موردنياز، بليت فروشي، طراحي صحنه، غذا و تداركات، مسافرت و اقامت، بيمه و... كه بسيار هم زياد هستند. چنانچه تمام مراحل به خوبي انجام شود، اين تجربه مي تواند حماسه بيافريند. چلن جانسون، مربي بدنسازي و مشاور شغلي از كاليفرنياي جنوبي، كه احتمالا از استراتژي برقراري ارتباط » از بخش اول او را به خاطر داريد، يكي از مشاوران من است كه چندين رويداد حضوري باورنكردني را براي مخاطبانش برگزار كرده است، مانند دو رويداد «آكادمي تأثيرات بازاريابي و سمينار موفقيت هوشمند». من در هر دو رويداد سخنران بودم و هربار شگفت زده شدم. فوران هيجان، انرژي و احساسات در اين رويدادها چيزهايي بودند كه من هرگز قبلا تجربه نكرده بودم؛ اتفاقي كه شما نمي توانيد آن را از طريق رويدادهاي آنلاين تجربه كنيد و فقط در رويدادهاي حضوري قابل درك است. صادقانه بگويم كه من تا به حال براي چنين جمعيت پرانرژي اي سخنراني نكرده ام. آنها حتي روي صحنه هم من را به هيجان و تكاپو آوردند.

رويدادهايي كه چلن برگزار مي كرد به قدري براي من الهام بخش بود كه تصميم گرفتم در سال ۲۰۱۹ از كارهاي او به عنوان مدلي براي برگزاري رويدادهاي زنده ام در سن ديگو استفاده كنم.

دورهمي ها مي توانند به روش هاي مختلف برگزار شوند. شما مي توانيد در يك مكان كار اشتراكي محلي، ميزبان يك كارگاه آموزشي باشيد و براي تعداد اندكي از مردم سخنراني كنيد، يا در غرفه اي از يك نمايشگاه، كنفرانسي را براي معرفي محصولتان به بازار هدف برگزار كنيد يا حتي مي توانيد در يك رويداد سخنراني كنيد. دورهمي ها لزوما نبايد حضوري باشند، بلكه مي توانند به صورت آنلاين هم برگزار شوند.

هنگامي كه وبلاگ نويسي را آغاز كردم، وبلاگ دارن رز، يكي از اولين منابعي بود كه توجه من را به خود جلب كرد. من به وبلاگي دارن هر روز سر مي زدم و به محض اين كه مطلع شدم او قرار است به زودي يك سخنراني آنلاين برگزار كند، فورا براي حضور در اين رويداد ثبت نام كردم و در تقويم روزش را علامت زدم. منتظر ماندن براي شنيدن سخنان دارن، دقيقا مانند كنسرت پسران يك استريت براي آوريل بود. اما احتمالا آوريل اين سخنراني را به اندازه كنسرت پسران بك استريت هيجان انگيز نمي دانست؛ هرچند كه من اين طور فكر نمي كنم. به دليل اختلاف زماني بين آمريكا و استراليا كشوري كه دارن در آن به دنيا آمده است و زندگي مي كند من برنامه ريزي كرده بودم كه آن شب تا ديروقت بيدار بمانم، چون به هيچ وجه قادر به از دست دادنش نبودم.

هنگامي كه زمانش فرا رسيد، بالاخره من وارد سايت شدم و با افراد ديگري كه هرگز آنها را نديده بودم، در اتاق گفت وگو حضور يافتم. چندصد نفر در آنجا بوديم و مي توانستيم قبل از شروع سخنراني با يكديگر صحبت كنيم كه به نظرم اتفاق بسيار جالبي بود. ناگهان چهره دارن روي صفحه به نمايش درآمد. او آنجا بود، به صورت زنده از خانه اش در شهر ملبورن او تعدادي از به روزرساني هاي وبلاگش را به همراه تعدادي اطلاعات و استراتژي هاي مفيد ديگر به اشتراك گذاشت كه بسيار عالي بود. اما از نظر من، قسمت پرسش و پاسخ، هيجان انگيزترين بخش آن برنامه بود. در ميان كامنت هاي بسيار زياد، دارن سوال جالبي ديد، نام آن شخص را گفت و كامنتش را خواند. من تلاش هاي بسياري براي ديده شدن در كامنتها كردم و تقريبا داشتم بيخيال ميشدم كه ناگهان شنيدم دارن مي گويد: «اين سوال پاتريك است. من را مي گفت! اسمي را كه با آن ثبت نام كرده بودم به طور كامل گفت و سوالم را خواند و در ادامه به آن پاسخ داد. همان طور كه او در حال پاسخ گويي به سوالم بود، من مستقيم به او نگاه مي كردم و او نيز من را نگاه مي كرد. حداقل اين گونه به نظر مي رسيد. مي دانم كه او داشت به دوربين نگاه مي كرد، اما من همچنان احساس مي كردم كه او در كنار من در اتاق حضور دارد.

بعد از آن رويداد، من تعلق خاطر جدي تري نسبت به دارن و جامعه وبلاگنويس ها پيدا كردم. چند سال بعد، در كنفرانسي او را ملاقات كردم و از آن پس، دوستان نزديكي براي هم شديم.


برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/7/18 ساعت: ۰۹ توسط:booket :

چطور نترس باشيم؟

بخشي از كتاب نترس باش برآيند را در ادامه مشاهده ميكنيد:

دوم: بي پروا باش رئيس جمهور كندي اعلام كرد آمريكا به ماه مي رود. من بسيار كوچك بودم و آن روز را به خاطر نمي آورم، اما زندگي در دنيايي كه ايده سفر به ماه را مطرح مي كرد به خاطر دارم، همچنين كلمات ماندگار كندي را به ياد مي آورم كه مي گفت ما اين كار را انجام ميدهيم «نه به دليل آساني

آنها، بلكه به اين دليل انجام مي دهيم كه دشوارند». امروزه ما از اصطلاح «پرتاب به ماه» براي اتشريح هر ايده بزرگ و جسورانه اي استفاده مي كنيم. با وجود اين، نمي دانم كه تا چه اندازه اهميت انجام اقدام بزرگي را كه كندي در ۱۹۶۱ انجام داد، درك كرده ايم.

فرود آمدن روي ماه اتفاقي بزرگ بود كه ناممكن به نظر مي رسيد. فناوري آمريكا در آن زمان آن قدر كم بود كه حتي نمي توانست اين كار بزرگ را تصور كند، هنگامي كه رئيس جمهور ضرورت اجرايي شدن اين پروژه را اعلام كرد، ما حتي مواد لازم براي ساخت راكت را نداشتيم، چه برسد به فناوري و اجزاي سبك وزن براي فضاپيمايي كه بتواند به ماه برود. ما نه قابليت كوچك كردن سيستم هاي موردنياز براي جاي گيري در فضاي محدود فضاپيما را داشتيم و نه وسايل ارتباطي پيشرفته اي كه بتوانيم كپسول فضاپيما را در فضا رديابي كنيم. حتي دانش رياضي يا فيزيك كافي نداشتيم كه بتواند به ما بگويد چگونه يك فضاپيما را به سمت ماه پرتاب كنيم و سپس آن را برگردانيم. اما همان طور كه رئيس جمهور كندي گفت: «ما انتخاب كرديم كه در اين دهه به ماه برويم.» ما انتخاب كرديم و انجامش داديم.

بيشتر فناوري هايي كه امروزه از آنها بهره مي بريم، نتيجه مستقيم تلاش افرادي براي حل چالش هاي پروژه پرتاب به ماه بوده است كه شايد ارزش آنها را به معناي واقعي درك نمي كنيم. براي اجراي اين پروژه فناوري هايي همچون ارتباطات ماهواره اي، ايجاد سيستم هواشناسي جهاني، ساخت مواد پلاستيكي مقاوم در عملكرد شرايط سخت مقاوم، فناوري كوچك سازي دستگاه ها (رايانه ها در ۱۹۶۰ آنقدر بزرگ بودند كه حتي در يك سفينه فضايي هم جاي نمي گرفتند و حتي رسيدن به فرمول هاي رياضي براي پرتاب موشك به فضا و برگشتن به اتمسفر نياز بود. امروزه وقتي به راحتي گوشي آيفون خود را برميداريم و از چي پياس استفاده مي كنيم ايميل مي فرستيم و يا اينكه وضعيت هوا را چك مي كنيم، كسي اعتبار آن را به رئيس جمهور كندي نمي دهد؛ در صورتي كه وجود اين نوآوري ها تا حد زيادي مديون اقدامات بزرگ او هستند.

دليل من براي تحسين ايده پرتاب به ماه متهورانه بودن آن است. اقدامات بزرگ موتور محركهاي براي نواوري هاي بيشمار ديگر هستند.

سوم: فرضيات را كنار بگذاريد در ورودي دفترم تابلوي خاصي آويزان كرده ام تا همه بتوانند ببينند: عكس . هشتادوپنج سالگي پوليس كندي شرايور مؤسس المپيك ويژه كه به همراه چند ورزشكار در يك استخر است. در عكس، او خوشحال به نظر مي رسد. پايين آن، اين جمله نوشته شده است: «جين، مي خواهم تابستان بعدي در استخر كنار من باشي.» متأسفانه قبل از اينكه تابستان بعدي بيايد يونيس درگذشت.

به نوعي مي شود گفت من هرگز اين شانس را نداشتم كه همراه يونيس در آن استخر باشم؛ اما به اندازه كافي خوش شانس بودم تا اين رهبر بزرگ را در آخرين سالهاي زندگي اش بشناسم و تحت تاثير او قرار گيرم. همكاري بنياد كيس با المپيك ويژه به آنها كمك كرد تا در صحنه هاي بين المللي حضور مؤثرتري داشته باشند. كارهايي كه يونيس انجام داده بود باعث شد هدفهاي بزرگ براي خودم تعيين كنم، ريسك كنم و هرگز اين موضوع را از ياد نبرم كه حتي افراد آسيب پذير نيز فرصت ها و استعدادهاي خاصي دارند. «همراه من به استخر بيا!» دعوت نامه اي است كه هميشه من را به ياد پريدن در استخر زندگي و ايجاد تفاوت مي اندازد.

براي درك يونيس بايد داستان او را بدانيد. دربازاريابي يك روز گرم و شرجي تابستان ۱۹۶۸ در شهر شيكاگو يونيس اولين بازي هاي المپيك ويژه را آغاز كرد. درست هفت هفته پيش تر، برادر جوان تر او سناتور رابرت كندي ترور شده بود. مرگ رابرت در ادامه مرگ زودهنگام و تراژيك دو خواهر و برادر ديگر او از جمله رئيس جمهور جان كندي بود. مأموريت آن روز او در شيكاگو توسط اخواهرش رزماري كه با ناتواني ذهني به دنيا آمد، به او الهام شده بود. در كودكي پونيس و رزماري با هم ورزش مي كردند و بسيار به هم نزديك بودند. اين امر باعث شد يونيس تصميم بگيرد با كمك ورزش به افراد ناتوان قدرت ببخشد. اين فعاليت با يك برنامه تابستاني به نام كي شريور در حياط خلوت خانه اش آغاز شد و با اولين دوره المپيك ويژه در ۱۹۶۸، جنيش بون سراسر امريكا را فراگرفت و به كانادا رسيد.

ايوئيس مشتاقانه بر اقدامي بزرگ تمركز كرد: اوبازاريابي ديجيتال مي خواست با كمك ورزش دنا دهد، چيزي كه او را در آن تابستان به شيكاگو كشانده بود. آنجا، هنگام غروب، جايي كه ما ورزشكار در استاديوم روباز دور هم جمع شده بودند، سوگند المپيك ويژه را براي جمع ادا كرد آن سوگند اين بود كه:


برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/7/12 ساعت: ۱۰ توسط:booket :

آيا مي‌داني چطور بايد نترس باشي؟

قسمتي از كتاب نترس باش زا مشاهده كنيد:

در بالاي تيرك تلفن، دودستي ميله را چسبيده بودم و به مربي ام كه ده متر پايين تر قرار داشت نگاه مي كردم. با حسي از نااميدي و شرمندگي فرياد زدم: «فكر نمي كنم بتوانم اين كار را انجام دهم. اما در رويدادي هيجان انگيز و ماجراجويانه ثبت نام كرده بودم. گروهي شش نفره بوديم و وقتي مربي پرسيد كه چه كسي حاضر است نفر اول باشد، من دستم را بلند كرده بودم. اما حالا زياد مطمئن نبودم كه بتوانم اين كار را انجام دهم! اهدفمان بالارفتن از يك تيرك تلفن ده متري بود و سپس بايد ده متر ديگر را به صورت افقي راه مي رفتيم و برمي گشتيم و بعد پايين مي آمديم، چنين ماجراجويي ها بسيار پرخطرند. چند دقيقه اي در بالاي اولين تيرك ايستادم و همان طور كه هم گروهي هايم به من خيره شده بودند، قلبم به تپش و زانوانم به لرزش افتاده بود. قلاب كوهنوردي به من وصل شده بود و وضعيت ايمني داشتم، اما با فكر برداشتن اولين قدم روي تيرك باريك، در جاي خودم خشكم زده بود. اشكم داشت در مي آمد اما خودم را كنترل كردم و دوباره گفتم: «من واقعا فكر مي كنم نميتوانم اين كار را انجام بدهم.»
مربي ام به من گفت: «اما مي تواني امتحان كني.» اگر بخواهم صادقانه بگويم، اين چهار كلمه زندگي من يا حداقل ذهنيت من را در سالهاي پيش رو تغيير داد. مي توانستم امتحان كنم. اگر زمين مي افتادم با شكست مي خوردم چه ميشد؟ من به كمربند ايمني كوهنوردي (هارنس) متصل بودم. اما نمي خواستم كسي باشم كه تسليم مي شود و پايين مي آيد. مي خواستم با ترس هايم روبه رو شوم و نتايج آن را هرچه كه مي خواهد باشد، بپذيرم.
اولين قدم را روي تيرك برداشتم، بعد يكي ديگر و باز هم يكي ديگر، به آرامي و با كمي تلوتلوخوردن طول تيرك را طي كردم. در يك سوم پاياني مسير، داشتم تعادل خودم را از دست ميدادم كه همان موقع صدايي از پايين شنيدم كه مي گفت: «تو مي تواني، متمركز بمان و ادامه بده !» ايستادم تا تعادل خودم را حفظ كنم. در بلندي، روي تيرك ايستاده بودم و از اولين چيزي كه مي توانستم بگيرمش حداقل سه متر فاصله داشتم. نفس عميقي كشيدم و ادامه دادم احساس مي كردم كه از برخي جوانب، قدمهاي بعدي، يعني قدم هاي بعد از تلوتلوخوردن خيلي چالش برانگيزتر از قدمهاي نخستين بود.
دوم: بي پروا باش رئيس جمهور كندي اعلام كرد آمريكا به ماه مي رود. بازاريابي من بسيار كوچك بودم و آن روز را به خاطر نمي آورم، اما زندگي در دنيايي كه ايده سفر به ماه را مطرح مي كرد به خاطر دارم، همچنين كلمات ماندگار كندي را به ياد مي آورم كه مي گفت ما اين كار را انجام ميدهيم «نه به دليل آساني
آنها، بلكه به اين دليل انجام مي دهيم كه دشوارند». امروزه ما از اصطلاح «پرتاب به ماه» براي اتشريح هر ايده بزرگ و جسورانه اي استفاده مي كنيم. با وجود اين، نمي دانم كه تا چه اندازه اهميت انجام اقدام بزرگي را كه كندي در ۱۹۶۱ انجام داد، درك كرده ايم.
فرود آمدن روي ماه اتفاقي بزرگ بود كه ناممكن به نظر مي رسيد. فناوري آمريكا در آن زمان آن قدر كم بود كه حتي نمي توانست اين كار بزرگ را تصور كند، هنگامي كه رئيس جمهور ضرورت اجرايي شدن اين پروژه را اعلام كرد، ما حتي مواد لازم براي ساخت راكت را نداشتيم، چه برسد به فناوري و اجزاي سبك وزن براي فضاپيمايي كه بتواند به ماه برود. ما نه قابليت كوچك كردن سيستم هاي موردنياز براي جاي گيري در فضاي محدود فضاپيما را داشتيم و نه وسايل ارتباطي پيشرفته اي كه بتوانيم كپسول فضاپيما را در فضا رديابي كنيم. حتي دانش رياضي يا فيزيك كافي نداشتيم كه بتواند به ما بگويد چگونه يك فضاپيما را به سمت ماه پرتاب كنيم و سپس آن را برگردانيم. اما همان طور كه رئيس جمهور كندي گفت: «ما انتخاب كرديم كه در اين دهه به ماه برويم.» ما انتخاب كرديم و انجامش داديم.
بيشتر فناوري هايي كه امروزه از آنها بهره مي بريم، نتيجه مستقيم تلاش افرادي براي حل چالش هاي پروژه پرتاب به ماه بوده است كه شايد ارزش آنها را به معناي واقعي درك نمي كنيم. براي اجراي اين پروژه فناوري هايي همچون ارتباطات ماهواره اي، ايجاد سيستم هواشناسي جهاني، ساخت مواد پلاستيكي مقاوم در عملكرد شرايط سخت مقاوم، فناوري كوچك سازي دستگاه ها (رايانه ها در ۱۹۶۰ آنقدر بزرگ بودند كه حتي در يك سفينه فضايي هم جاي نمي گرفتند و حتي رسيدن به فرمول هاي رياضي براي پرتاب موشك به فضا و برگشتن به اتمسفر نياز بود. امروزه وقتي به راحتي گوشي آيفون خود را برميداريم و از چي پياس استفاده مي كنيم ايميل مي فرستيم و يا اينكه وضعيت هوا را چك مي كنيم، كسي اعتبار آن را به رئيس جمهور كندي نمي دهد؛ در صورتي كه وجود اين نوآوري ها تا حد زيادي مديون اقدامات بزرگ او هستند.
دليل من براي تحسين ايده پرتاب به ماه متهورانه بودن آن است. اقدامات بزرگ موتور محركهاي براي نواوري هاي بيشمار ديگر هستند.

 

برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/7/11 ساعت: ۰۹ توسط:booket :

كتاب نترس باش

بخشي از كتاب نترس باش:

سوم: فرضيات را كنار بگذاريد در ورودي دفترم تابلوي خاصي آويزان كرده ام تا همه بتوانند ببينند: عكس . هشتادوپنج سالگي پوليس كندي شرايور مؤسس المپيك ويژه كه به همراه چند ورزشكار در يك استخر است. در عكس، او خوشحال به نظر مي رسد. پايين آن، اين جمله نوشته شده است: «جين، مي خواهم تابستان بعدي در استخر كنار من باشي.» متأسفانه قبل از اينكه تابستان بعدي بيايد يونيس درگذشت.

به نوعي مي شود گفت من هرگز اين شانس را نداشتم كه همراه يونيس در آن استخر باشم؛ اما به اندازه كافي خوش شانس بودم تا اين رهبر بزرگ را در آخرين سالهاي زندگي اش بشناسم و تحت تاثير او قرار گيرم. همكاري بنياد كيس با المپيك ويژه به آنها كمك كرد تا در صحنه هاي بين المللي حضور مؤثرتري داشته باشند. كارهايي كه يونيس انجام داده بود باعث شد هدفهاي بزرگ براي خودم تعيين كنم، ريسك كنم و هرگز اين موضوع را از ياد نبرم كه حتي افراد آسيب پذير نيز فرصت ها و استعدادهاي خاصي دارند. «همراه من به استخر بيا!» دعوت نامه اي است كه هميشه من را به ياد پريدن در استخر زندگي و ايجاد تفاوت مي اندازد.

براي درك يونيس بايد داستان او را بدانيد. در يك روز گرم و شرجي تابستان ۱۹۶۸ در شهر شيكاگو يونيس اولين بازي هاي المپيك ويژه را آغاز كرد. درست هفت هفته پيش تر، برادر جوان تر او سناتور رابرت كندي ترور شده بود. مرگ رابرت در ادامه مرگ زودهنگام و تراژيك دو خواهر و برادر ديگر او از جمله رئيس جمهور جان كندي بود. مأموريت آن روز او در شيكاگو توسط اخواهرش رزماري كه با ناتواني ذهني به دنيا آمد، به او الهام شده بود. در كودكي پونيس و رزماري با هم ورزش مي كردند و بسيار به هم نزديك بودند. اين امر باعث شد يونيس تصميم بگيرد با كمك ورزش به افراد ناتوان قدرت ببخشد. اين فعاليت با يك برنامه تابستاني به نام كي شريور در حياط خلوت خانه اش آغاز شد و با اولين دوره المپيك ويژه در ۱۹۶۸، جنيش بون سراسر امريكا را فراگرفت و به كانادا رسيد.

ايوئيس مشتاقانه بر اقدامي بزرگ تمركز كرد: او مي خواست با كمك ورزش دنا دهد، چيزي كه او را در آن تابستان به شيكاگو كشانده بود. آنجا، هنگام غروب، جايي كه ما ورزشكار در استاديوم روباز دور هم جمع شده بودند، سوگند المپيك ويژه را براي جمع ادا كرد آن سوگند اين بود كه:

پانزدهم: حالا برو و از شكستهايت درس بگير انجام دادن اقدامات بزرگ نيازمند پذيرفتن ريسك شكست است. همان طور كه ما با داستان ها كه به اشتراك گذاشتيم، اين اصل را به تصوير كشيديم، هر مبتكر بزرگي شكست خورده است؛ اما تنها بزرگترين مبتكران راهي براي يادگيري از شكست هايشان مي يابند تا آنها را به جلو هدايت كند. از خودتان بپرسيد آيا شكست يا ترس از شكست باعث سخت شدن مسير حركت شما مي شود؟

اين طبيعت انسان است كه مي خواهد شكستهايش را پنهان كند چون از آنها خجالت مي كشد. در واقع آنها مي گويند بايد چيزي را به دست مي آورديد اما كوتاهي كرده ايد. فكر كنيد چه مي شود اگر به جاي شرمگين بودن، بايستيد، شكست هايتان را اعلام كنيد و از اين فرصت براي گفتن اينكه چه ياد گرفته ايد، بهره ببريد و نيز دوباره بر پايبندي به هدفتان تأكيد كنيد؟ نمي توانم دقيقا بيان كنم كه اين كار چقدر حس رهاشدگي در شما ايجاد مي كند. اين يكي از درس هايي است كه من از شكست هايم ياد گرفته ام.

به همين ترتيب طردشدن دردناك است اما اگر درك درستي از آن داشته باشيد، مي تواند نشان افتخاري براي شما باشد. اين درس را ميتوان از مخترعان و رهبراني همانند انيشتين بگيريم كه متوجه شدند شكست، آنها را به موفقيت آينده نزديك تر مي كند. جي كي رولينگ با وجود همه

طردشدن ها به تلاش خود ادامه داد. آستروتلر شكست را به بخشي اجتناب ناپذير از موفقيت تبديل كرد. وارن بافت به ما يادآوري كرد كه به كار خود نگاه بلندمدت داشته باشيم. هر وقت شكست خورديد، اجازه دهيد داستان اين بزرگان به شما كمك كند كه دوباره به مسيرتان بازگرديد.

در ۲۰۱۴ جف بزوس براي سهامداران آمازون نوشت: «شكست يكي از اجزاي اصلي نواوري است و انتخاب محسوب نمي شود. ما اين را مي دانيم و به شكست زودهنگام و تكرار آن تا زماني كه راه درست را بيابيم ادامه مي دهيم.» اينها تكرار حرف هاي توماس اديسون بود كه سالها قبل گفته است.

 

حال، لحظه اي وقت بگذاريد و به زندگي خود نگاهي بيندازيد. شايد شما هم داستان شكست داشته باشيد؛ دوراني كه به نظر مي رسيد هرگز از نااميدي عميق آن اتفاق بهبود نخواهيد يافت ايا ميتوانيد ارزش موهبت حاصل از آن تجربه را درك كنيد؟ از آن لحظه هاي تاريك چه چيزي ياد گرفتيد؟ آن اتفاق از چه فرصت هايي پرده برداشته است؟

در هر شكست يك مسير جايگزين براي اقدام كردن وجود دارد. شما فقط باي آن را بيابيد. وقتي به مانعي مي رسيد، مسيرتان را منحرف كنيد.

 

برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/7/9 ساعت: ۱۴ توسط:booket :

معرفي كتاب

قسمتي از كتاب لازم نيست ديوانه وار كار كني برآيند:


فشار كاري را دفن كنيد به آب و آتش رٹون به خاطر كار به يك امتياز انحصاري در روحيه كارآفريني تر اين جريان بي پايان افزايش حجم كار، مشاله شما را بيشتر و بيشتر مي كند. وقتة خودتان را از اين شرايط خاص كنيد كافي است فقط نگاهي به «
#كارآفرين در اينستاگرام داشته باشيد. انسان ها كروائي تلاش و كوشش متولد شده اند!»
، «
مجبور نيستيد به طرز مضحك بار بلكه بايد به طرز مضحكي متعدد باشيد»
و «
اهداف شما به احساستان اهميتين بازاريابي ديجيتال  اين جمله ها آن قدر ادامه پيدا مي كنند تا حالت تهوع به شما دست دهد.
فشار كار ممكن است براي كساني بازاريابي ديجيتال كه هنوز تا حد زيادي به آن گرفتار نشدهان فانوس دريايي راهنما را بازي كند و بعد وقتي زياد مي شود آن ها را گول بزند، اما در ح فقط با سخت كار كردن و اديت شان مترادف است
براي آن اقليت كوچكي كه به نوعي مي دانند در ميان انبوه كار دنبال چه چيزيه كارهاي بسيار بيشتري پيش مي آيد كه در نهايت به شكست، اتلاف و بي نتيجهيد مي شود و هيچ چيز از آن به دست نمي آيد. چرا؟
شما به اين علت كه همه چيز را فدا مي كنيد، شايسته شكست يا پيروزي نيستيد، جو تحمل سختي و خستگي براي به دست آوردن يك هويج بزرگتر اصرار كرده ايد. تجربه انا بسيار فراتر از فشار كار حداكثري ۲۴ ساعته است.
اين هم دقيقا يك توصيه بد است. بعيد است كه يك ديدگاه كليدي يا يك ايده درخشان اي پايان چهاردهمين ساعت از روز بياييد. خلاقيت، پيشرفت و تأثيرگذاري در برابر نيروي بي رحمانه فشار كار تسليم نمي شوند.
در حال حاضر، اين تضاد عمدتا از نگاهي نشئت مي گيرد كه بر دنياي افراد خلاق متمركز است، افرادي نظير تويسندگان، برنامه نويسان، طراحان، سازندگان، افراد مولد. شايد قلمروهايي از كارهاي دستي وجود داشته باشد كه در آن ورودي بيشتر برابر با خروجي بيشتر باشد، حداقل براي مدتي. اما به ندرت در مدل كسب و كار مورد افرادي مي شنويد كه از روي اجبار سه شغل كم درآمد دارند و به پرمشغله بودن خود افتخار مي كنند. اين ها تنها مدعياني هستند كه براي امرار معاش تلاش نمي كنند و فقط مي خواهند به فداكاري بزرگ خود ببالند.
كارآفريني تبيايد يك داستان حماسي از بقا به قصد كشت باشد. در اغلب مواقع شرايط خسته كننده تر از اين است. چيزي كه شباهتي به پريدن از خودروي در حال انفجار و صحنه هاي تعقيب و گريز وحشيانه ندارد و بيشتر به آجر روي آجر گذاشتن و يك دور ديگر رنگ زدن روي ديوار شبيه است.
امسال صدمين كارمند را استخدام خواهيم كرد. » ناہيد صفحه اصلي را طوري بازاريابي پيش ببريم كه ما را جدي بگيرند، » براي تعيين اهداف در كسب
و كار - تلاش مداوم براي بزرگتر و بهتر بودن آن قدر جا افتاده به نظر مي رسد تنها چيزي كه براي بحث و گفت وگو باقي مانده اين است كه آيا اين اهداف به اندازه كافي بلندپروازانه هستند يا نه؟
واكنش افراد را بازاريابي ديجيتال وقتي به آنها مي گوييم ما هدف گذاري خاصي نداريم، تصور كنيد. هيچ هدفي نه هدف گذاري در تعداد مشتري، نه هدف گذاري در ميزان فروش، نه هدف گذاري براي بقاو نه هدف گذاري براي درآمد يا سود (به غير از اين كه بايد سودآور باشيم). جدة همين طور است،
قطعا اين طرز تفكر ضد هدف، بيس كمپ را در دنياي كسب و كارها منزوي مي كند. بخشي از اقليتي را كه « نمي فهمند چطور كار پيش مي رود»
. امامي فهميم چطور كارمان پيش مي رود، فقط اهميتي به آن نمي دهيم. اهميت نمي دهيم كه يك فرصت آماده براي پول درآوردن را از دست بدهيم و نيازي نمي بينيم كه ليمو را براي به دست آوردن آخرين قطراتش بچلانيم. به هر حال آن قطرات آخر هم ترش هستند.
آيا علاقه مند به افزايش سود هستيم؟ بله. افزايش درآمد؟ بله.بازاريابي اثربخشي بيشتر؟ بله. ساخت محصولاتي ساده تر، سريع تر و مفيدتر؟ بله. داشتن مشتريان و كارمنداني شادتر؟ بله، كاملا. آيا ما عاشق تكرار و بهبود هستيم؟ بله! | آيا مي خواهيم همه چيز را بهتر كنيم؟ هميشه. اما، آيا هدف گذاري مي خواهيم بهتر شدن»
را از طريق دنبال كردن مستمر اهداف به حداكثر برسانيم؟ نه، ممنون!
به همين دليل، ما در بيس كمپ هدف گذاري نداريم. وقتي كسب وكارمان را شروع كرديم هدف نداشتيم و حالا هم كه تقريبا بيست سال از آن روز گذشته همچنان هدف نداريم. ما طبق يك روال روزانه، به سادگي بهترين كاري را كه مي توانيم، انجام ميدهيم.
اما لحظه بسيار كوتاهي پيش آمد كه باعث شد نظرمان را عوض كنيم. يك هدف درآمدي بزرگ را در نظر گرفتيم - از آن عددهاي گنده ۹ رقمي- و با خود فكر كرديم: «چراكه نه؟ ما مي توانيم آن را انجام دهيم!»
ولي پس از دنبال كردن آن هدف براي مدتي، دوباره فكر كرديم و پاسخ به سؤال «چرا كه نه؟» واضح تر شد: ۱) اين دورويي است كه وانمود كنيم به عدد و رقمي كه درست كرده ايم، اهميت ميدهيم؛ ۲) تمايلي نداريم تا براي رسيدن به اين هدف، توافق هاي فرهنگي موردنيازي را ايجاد كنيم.
اجازه دهيد با يك واقعيت روبه رو شويم اهداف جعلي هستند. تقريبا همه آنها اهدافي مصنوعي هستند و صرفا به اين خاطر تعيين مي شوند كه بايد هدفي وجود داشته باشد.

 

برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/7/9 ساعت: ۱۰ توسط:booket :

معرفي كتاب لازم نيست ديوانه وار كار كني

قسمتي ازكتاب لازم نيست ديوانه وار كار كني را در ادامه مي‌خوانيد. براي خريد كتاب لازم نيست ديوانه وار كار كني به سايت نشر برايند مراجعه كنيد.

تلاش مداوم براي بزرگتر و بهتر بودن آن قدر جا افتاده به نظر مي رسد تنها چيزي كه براي بحث و گفت وگو باقي مانده اين است كه آيا اين اهداف به اندازه كافي بلندپروازانه هستند يا نه؟
واكنش افراد را وقتي به آنها مي گوييم ما هدف گذاري خاصي نداريم، تصور كنيد. هيچ هدفي نه هدف گذاري در تعداد مشتري، نه هدف گذاري در ميزان فروش، نه هدف گذاري براي بقاو نه هدف گذاري براي درآمد يا سود (به غير از اين كه بايد سودآور باشيم). جدة همين طور است،
قطعا اين طرز تفكر ضد هدف، بيس كمپ را در دنياي كسب و كارها منزوي مي كند. بخشي از اقليتي را B2Cكه « نمي فهمند چطور كار پيش مي رود»
. امامي فهميم چطور كارمان پيش مي رود، فقط اهميتي به آن نمي دهيم. اهميت نمي دهيم كه يك فرصت آماده براي پول درآوردن را از دست بدهيم و نيازي نمي بينيم كه ليمو را براي به دست آوردن آخرين قطراتش بچلانيم. به هر حال آن قطرات آخر هم ترش هستند.
آيا علاقه مند به افزايش سود هستيم؟ بله. افزايش درآمد؟ بله. اثربخشي بيشتر؟ بله. ساخت محصولاتي ساده تر، سريع تر و مفيدتر؟ بله. داشتن مشتريان و كارمنداني شادتر؟ بله، كاملا. آيا ما عاشق تكرار و بهبود هستيم؟ بله! | آيا مي خواهيم همه چيز را بهتر كنيم؟ هميشه. اما، آيا مي خواهيم بهتر شدن»
را از طريق دنبال كردن مستمر اهداف به حداكثر برسانيم؟ نه، ممنون!
به همين دليل، ما در بيس كمپ هدف گذاري نداريم. وقتي كسب وكارمان را شروع كرديم هدف نداشتيم و حالا هم كه تقريبا بيست سال از آن روز گذشته همچنان هدف نداريم. ما طبق يك روال روزانه، به سادگي بهترين كاري را كه مي توانيم، انجام ميدهيم.
اما لحظه بسيار كوتاهي پيش آمد كه باعث شد نظرمان را عوض كنيم. بازاريابي يك هدف درآمدي بزرگ را در نظر گرفتيم - از آن عددهاي گنده ۹ رقمي- و با خود فكر كرديم: «چراكه نه؟ ما مي توانيم آن را انجام دهيم!»
ولي پس از دنبال كردن آن هدف براي مدتي، دوباره فكر كرديم و پاسخ به سؤال «چرا كه نه؟» واضح تر شد: ۱) اين دورويي است كه وانمود كنيم به عدد و رقمي كه درست كرده ايم، اهميت ميدهيم؛ ۲) تمايلي نداريم تا براي رسيدن به اين هدف، توافق هاي فرهنگي موردنيازي را ايجاد كنيم.
اجازه دهيد با يك واقعيت روبه رو شويم اهداف جعلي هستند. تقريبا همه آنها اهدافي مصنوعي هستند و صرفا به اين خاطر تعيين مي شوند كه بايد هدفي وجود داشته باشد.
در موقعيتي نيستيد كه بتوانيد آن را به عنوان بهترين طرز كار رمزگذاري كنيد.
علاوه بر اين، بسياري از بهترين طرز كارها، كاملا براساس آداب و رسوم قديمي هستند. هيچ كس نميداند كه از كجا آمده اند، چرا شروع شده اند و چرا همچنان دنبال بازاريابي ديجيتال مي شوند. اما به دليل داشتن برچسب قدرتمند بهترين طرز كار»
، افراد فراموش مي كنند كه حتي آنها را زير سؤال ببرند. كسي كه بسيار باهوش تر از ما است، حتما با آنها برخورد كرده است؛ درست است؟ هركسي كه آنها را دنبال مي كند، موفقيت بزرگي را تجربه مي كند؛ درست است؟ اگر از آنها به نحو احسن استفاده نكنيد، تقصير ما است؛ درست است؟ بيشتر اين درستها، احتمالا نادرست هستند.
همچنين، بهترين طرز كارها، اين موضوع را القا مي كنند كه براي هر سؤالي كه با آن روبه رو مي شويد، يك پاسخ واحد وجود دارد. اين را نشان ميدهند كه واقعا انتخابي در اين زمينه نداريد. در مقابل اين استدلال مقاومت كنيد. شما هميشه يك انتخاب داريد.
همه اين ها به اين معنا نيست كه بهترين طرز كارها ارزشي ندارند. آنها مثل چرخهاي كمكي دوچرخه هستند.


برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/7/4 ساعت: ۰۹ توسط:booket :

كتاب لازم نيست ديوانه وار كار كني

بخشي از كتاب لازم نيست ديوانه وار كار كني را در ادامه مي‌خوانيد:
فشار كاري را دفن كنيد به آب و آتش رٹون به خاطر كار به يك امتياز انحصاري در روحيه كارآفريني تر اين جريان بي پايان افزايش حجم كار، مشاله شما را بيشتر و بيشتر مي
كند. وقتة خودتان را از اين شرايط خاص كنيد كافي است فقط نگاهي به «
كارآفرين در اينستاگرام داشته باشيد. انسان ها كروائي تلاش و كوشش متولد شده اند!
مجبور نيستيد به طرز مضحك بار بلكه بايد به طرز مضحكي متعدد باشيد»
اهداف شما به احساستان اهميتين اين جمله ها آن قدر ادامه پيدا مي كنند تا حالت تهوع به شما دست دهد.
فشار كار ممكن است براي كساني كه هنوز تا حد زيادي به آن گرفتار نشدهان فانوس دريايي راهنما را بازي كند و بعد وقتي زياد مي شود آن ها را گول بزند، اما در ح فقط با سخت كار كردن و اديت شان مترادف است
براي آن اقليت كوچكي كه به نوعي مي دانند در ميان انبوه كار دنبال چه چيزيه كارهاي بسيار بيشتري پيش مي آيد كه در نهايت به شكست، اتلاف و بي نتيجهيد مي شود و هيچ چيز از آن به دست نمي آيد. چرا؟
شما به اين علت كه همه چيز را فدا مي كنيد، شايسته شكست يا پيروزي نيستيد، جو تحمل سختي و خستگي براي به دست آوردن يك هويج بزرگتر اصرار كرده ايد. تجربه انا بسيار فراتر از فشار كار حداكثري ۲۴ ساعته است.
اين هم دقيقا يك توصيه بد است. بعيد است كه يك ديدگاه كليدي يا يك ايده درخشان اي پايان چهاردهمين ساعت از روز بياييد. خلاقيت، پيشرفت و تأثيرگذاري در برابر نيروي بي رحمانه فشار كار تسليم نمي شوند.
در حال حاضر، اين تضاد عمدتا از نگاهي نشئت مي گيرد كه بر دنياي افراد خلاق متمركز است، افرادي نظير تويسندگان، برنامه نويسان، طراحان، سازندگان، افراد مولد. شايد قلمروهايي از كارهاي دستي وجود داشته باشد كه در آن ورودي بيشتر برابر با خروجي بيشتر باشد، حداقل براي مدتي. اما به ندرت در مورد افرادي مي شنويد كه از روي اجبار سه شغل كم درآمد دارند و به پرمشغله بودن خود افتخار مي كنند. اين ها تنها مدعياني هستند كه براي امرار معاش تلاش نمي كنند و فقط مي خواهند به فداكاري بزرگ خود ببالند.
كارآفريني تبيايد يك داستان حماسي از بقا به قصد كشت باشد. در اغلب مواقع شرايط خسته كننده تر از اين است. چيزي كه شباهتي به پريدن از خودروي در حال انفجار و صحنه هاي تعقيب و گريز وحشيانه ندارد و بيشتر به آجر روي آجر گذاشتن و يك دور ديگر رنگ زدن روي ديوار شبيه است.
حتي بهترين شيوه هاي داخلي خودمان در بيس كيمپ، زماني تنظيم شدند كه فتوا هفت نفر در اين شركت حضور داشتيم و وقتي تعدادمان به سي نفر رسيد با شكست مواحد وما را به عقب راندند، دائما در دام چيزهايي مي افتاديم كه قبلا كارايي خوبي داشتند، اما در آن كارايي شان را از دست داده بودند
اين مشكل فقط به خاطر تفاوت در اندازه نيست، بلكه به خاطر تفاوت در همه چيز است آيا خدمتي را با اقساط چند مرحله اي مي فروشيد يا محصولي كه ميفروشيد همان موقع هزينه اش را دريافت مي كنيد؟ دو طرز كار مختلف. آيا فقط براي اپليكيشن خاص و تأثينا آيفون طراحي اي عالي داريد، يا مي خواهيد به اندرويد، وب و ايميل نيز دسترسي پيدا كند طرز كارهايي مختلف، آيا شركتتان را براي ماندگار شدن ميسازيد يا كار را با در نظر گرفتن يك استراتژي خروج شروع مي كنيد؟ طرز كارهايي مختلف. آيا افراد شما مدت طولاني اي را با هم كار كرده اند، يا در حال ساخت يك تيم كاملا جديد هستيد؟ طرز كارهاي مختلف.
دلايل زيادي وجود دارد كه مي توان نسبت به بهترين طرز كارها هم ترديد داشت. اما يكي از متداول ترين آنها زماني است كه مي بينيد يك نفر، تنها با مشاهدات بيروني خود، نحوه انجام كار را در يك شركت ديگر استنتاج مي كند: «
ده روش برتر اپل براي توليد محصول
آيا آن شخص در تيم توسعه محصول اپل كار كرده است؟ نه. در حقيقت، او فقط بر پايه پيش فرض هايش در مورد چگونگي پيش رفتن امور در آن شركت نتيجه گيري كرده است. تا زماني كه خودتان كاري را انجام نداده باشيد، در موقعيتي نيستيد كه بتوانيد آن را به عنوان بهترين طرز كار رمزگذاري كنيد.
علاوه بر اين، بسياري از بهترين طرز كارها، كاملا براساس آداب و رسوم قديمي هستند. هيچ كس نميداند كه از كجا آمده اند، چرا شروع شده اند و چرا همچنان دنبال مي شوند. اما به دليل داشتن برچسب قدرتمند بهترين طرز كار»

 


برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/6/31 ساعت: ۰۹ توسط:booket :

معرفي كتاب راهنماي ماركت پليس‌ ها

 بخشي از كتاب راهنماي ماركت پليس ها را در ادامه مي‌خوانيد:


 

دو معيار هر ماركت پليس در فصل پنجم، به طور مفصل، در مورد معيارهاي ماركت پليس ها صحبت خواهيم كرد، اما دو معيار كليدي به منظور درك بهتر استارت آپ هاي ماركت پليسي عبارتند از: ۱. ارزش ناخالص فروش عرضه كنندگان (GMV) GMV مجموع ارزش دلاري هر آن چيزي است كه از طريق يك ماركت پليس و در يك دوره زماني مشخص فروخته ميشود. اين رقم بسيار متفاوت و بزرگ تر از درآمد خود ماركت پليس است. همچنين، ارزش خالص فروش برابر است با ارزش ناخالص فروش عرضه كنندگان (GMV) منهاي ارزش محصولات برگشت خورده يا خدمات كنسل شده. • محاسبه دقيق GMV در ماركت پليس هايي كه معاملاتشان روي بستر خودشان ثبت مي شود،اما در خارج از آن و به صورت آفلاين انجام مي شود، مانند Thumbtack، سخت است و اغلب دقيق نيست. ۲. نرخ كميسيون درصدي از ارزش معامله است كه ماركت پليس ها آن را تحت عنوان اجرت يافي دريافت مي كنند. عموما، تنظيم مقدار كميسيون، سنگ بناي مدل كسب وكار و مدل درآمدزايي در ايك ماركت پليس است.

هزينه كردن براي موجودي سايت، عرضه ايجاد مي كند. همچنين، روشي آسان براي ثبت موجودي در مرحله اوليه محسوب مي شود؛ روشي براي بهبود عملكرد ماركت پليسها در ابتداي كار. اما با استفاده از اين روش نمي توان مقياس" كرد، زيرا خريد و مديريت موجودي سايت درحجم بالا بسيار گران تمام مي شود.

۵. ليست موجودي هاي در دسترس را بي درنگ جمع آوري كنيد اخرين استراتژي، جمع آوري اطلاعات موجودي هايي است كه قبلا در جايي فهرست شده اند. براي انجامش مي توانيد از برنامه هاي همكاري در فروش استفاده كنيد. اين رويكرد، مقياس كردن اوليه را كه دنبالش هستيد به شما مي دهد، اما چند اشكال جدي دارد: اول اين كه، درست است شما موجودي زيادي در سايت خود خواهيد داشت، اما هيچ كدام از آنها منحصر به فرد نيستند. حال اين سوال مطرح مي شود كه چرا خريداران به جاي استفاده از سايتهاي ديگر، كه ليست موجودي هايتان را از آنها برداشته بوديد، بايد به سايت شما بيايند؟

مشكل دوم، وقتي ليست موجودي هايتان را از ديگران جمع آوري مي كنيد، به جاي اين كه ماركت يليستان را با تعداد زيادي كاربر خيلي فعاله پر كنيد، اين ريسك وجود دارد كه به يك بستر چندسكويي تبديل شويد. فرد ويلسون با اين كه اين مسئله را از منظر شبكه ها بررسي كرده است، اما نظراتش در مورد ماركت پليس ها نيز صدق مي كند:

فرض كنيد كه كاربرد اوليه يك اپليكيشن، اتصال به مجموعه اي از شبكه هاي جمع آوري و ارائه اطلاعات آنها و در نهايت امكان تعامل با اين شبكه ها به كاربر است. حال سؤالي كه مطرح مي شود اين است: كدام انگيزه در كاربر سبب مي شود تا مستقيم با ديگر كاربران اپليكيشن تعامل داشته باشد و به ساخت يك شبكه در داخل آن كمك كند؟ »


برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/6/27 ساعت: ۰۹ توسط:booket :

معرفي كتاب طرفداران دو آتشه

 بخشي از كتاب طرفداران دو آتشه. خريد كتاب طرفداران دو آتشه از طريق سايت نشر برايند امكان پذير است:

دادن روش كار و تئوري علمي آزمايش، سوالي در انتهاي ويدئوها مطرح كردند؛ سوالي كه از مردم دعوت مي كرد تفسيرشان را از نحوه عملكرد آزمايش ها بنويسند. استيو اين پيشرفت را اين گونه شرح مي دهد:

سوال آخر، چيزي است كه تغييرات بزرگي در يوتيوب ايجاد مي كند و آن اين است: در كامنت به ما بگوييد كه به نظر شما چگونه كار مي كند؟» هاها! فقط همين. مي توانيد حدس بزنيد در ادامه چه اتفاقي افتاد؟ بازخوردها به طرز چشمگيري افزايش يافت! به سادگي و تنها با درخواست اعلام نظر و تفسير روش علمي آزمايش ها، او به مخاطبانش انگيزه داد تا قدمي رو به جلو بردارند و در اين كار با او مشاركت كنند. در واقع، او به آنها اجازه پرتاب داد و آن ها نيز پرتاب كردند

به محض شروع علم مريض و با انتشار اولين ويدئومان، ۸۵۰ كامنت دريافت كرديم. كامنت هاي جالبي كه مردم نظرشان را درباره پرسش پاياني ويدئو مي گفتند: دليل اين كه تخم مرغ به داخل بطري رفته، فلان است.)

اين استراتژي به خوبي جواب داد. هزاران نفر شروع به كامنت گذاشتن كردند و براي هر ويدئو، بهترين تفسيرشان را از جواب ارائه دادند. آنها دوستانه در كامنتها با هم بحث مي كردند. بعضي از كامنتها كه تعداد بالايي لايك ميخورد در صدر كامنت ها قرار مي گرفت. بعد از مدتي اين بحث ها تبديل به جنگ فرضيات شده بازخوردها يك تغييردهنده بازي براي استيوو علم مريض بودند.

استيو درباره كاري كه اين استراتژي براي او و كانالش كرد، چنين مي گويد: به راستي كه اين سطح از بازخوردها ونه تعداد بازديدها، دقيقا همان چيزي بود كه توانست توجه يوتيوب را به خود جلب كند و نهايتا، باعث شد تا در ميان ۱۰۰ كانال برتري قرار بگيريم كه از حمايت و سرمايه گذاري بهره مند مي شدند.»

استيو به عنوان يكي از صد توليدكننده محتواي برتر» در يوتيوب لقب گرفته كه افتخاري بزرگ براي او محسوب مي شود. استراتژي مشاركت، مستقيما در شهرت او تأثيرگذار بود؛ «اجازه بدهيد پرتاب كننده.

ازدحام زياد، مردم را به سمت خود مي كشد. هنگامي كه شما جمعيت زيادي را مي بينيد كه اطراف چيزي مي چرخند، غريزه طبيعي شما مي خواهد بداند كه چه چيزي توجه آنها را به خود جلب كرده است

. شما هم مي توانيد از اين غريزه براي درگير كردن مخاطبانتان استفاده كنيد و باعث شويد مردم راه شما را ببينند و به آن بپيوندند.

مردم براي ادامه دادن مكالمه اي كه با ديگران داشته اند، بازمي گردند. 

مالكيت استيو جابز بر پيكسار، حمايت موقت شركت ديزني از فيلم و سپس تجديدنظر آن در سير داستاني فيلم و نقش آفريني شخصيت هايي مثل تام هنكس"، تيم آلن و ديگر صداهاي خاطره انگيز كه در فيلم حضور داشتند. اين شگفت انگيزترين چيزي بود كه تابه حال ديده بودم.

من در مورد پيشينه داستان اسباب بازي ها بيش از اين وارد جزئيات نميشوم، اما دوست دارم بدانيد كه به محض دانستن همه حقايق شگفت انگيز درباره فيلم دست به چه كاري زدم، آنها را با همه كساني كه ميشناختم به اشتراك گذاشتم.

وقتي چيزي را مي دانيد كه كسي اطلاعي از آن ندارد، هميشه اشتياق داريد كه آن را با ديگران به اشتراك بگذاريد، مگر اين كه قول داده باشيد آن را فاش نكنيد و رازدار بمانيد. به همين دليل، غيبت كردن هميشه براي مردم جذابيت دارد. كساني كه با كاليفرنيايي ها هم صحبت شده باشند، احتمالا هميشه نقل قول هايي را درباره منوي پنهاني برگر اين - ان - اوت» شنيده اند. چرا وقتي به حقايق جورواجور يك شركت يا فيلمي كه عاشق آن هستيد، پي مي بريد، اغلب گفت وگوهاي شما با دوستان و فالوئرهايتان با عبارت «آيا خبر داشتي كه ... شروع مي شود؟


برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/6/24 ساعت: ۰۹ توسط:booket :

طرفداران دو آتشه

بخشي از كتاب طرفداران دو آتشه:

به عنوان يك مثال جدي تر، يكي از افرادي را كه در عرصه كسب و كار آنلاين بيش از هر فرد ديگري تحسين مي كنيم، كارآفريني بي نظير در زمينه سلامت فيزيكي بدن به نام چلن جانسون است. چندين سال پيش، او ويدئويي از كشمكش هاي زندگي زناشويي خود را در فيسبوك به اشتراك گذاشت؛ كاري كه ممكن بود با انجامش به شدت مورد حمله قرار بگيرد. اما بسياري از مخاطبانش به جاي آن كه دلزده و دلسرد شوند، او را بابت صداقت خالصانه و انتقادپذيري اش ستايش كردند، جلن با اين كار، اوج قدرتمندي يك انسان را در صداقت و انتقادپذير بودن نشان داد، آن هم در شرايطي كه كسب و كارش تعداد مخاطبان بالايي داشته برقراري ارتباط، همچنين، مي تواند به سادگي فراخواندن مخاطبانتان و ساختن فضايي براي آن ها به منظور اشتراك گذاري و ارتباط با ديگران باشد. به مدت چهار سال، و به صورت هفتگي، شركت رسانه هاي اجتماعي بافر از «بافر چت، كه با «بافر چت» " تبليغ و ترويج يافته بود، براي برقراري ارتباط ميان برند و مخاطبانش استفاده مي كرد. در همان حال، در سال ۲۰۱۶، اين هشتگ به طور رسمي در وبلاگ شركت مورد استفاده قرار گرفت و بافر چت به عنوان «فضايي براي دورهمي، ملاقات و يادگيري متقابل مطرح شد. بافر در سال ۲۰۱۸ بافر چت را از دور خارج كرد: با وجود اين كه فوق العاده موفق بود و توانسته بود با بيش از چهارصاد شركت كننده گفت وگو كند.

به ياد داشته باشيد كه آنچه منتشر مي كنيد، جلب توجه خواهد كرد. هرطور كه تصميم بگيريد رابطه برقرار كنيد، بايد واقعي جلوه دهد. اگر تظاهر به دوست داشتن كسي يا چيزي بكنيد، نه تنها اين ريسك وجود دارد كه به صحبت دعوت شويد، بلكه ممكن است افرادي را به سمت خود بكشيد كه برايتان جالب نباشند. به عنوان مثال، اگر شما با پست كردن تصاوير ماشين هاي عالي وعمارتهاي زيبا كه آنها را به تازگي اجاره كرده ايد، تظاهر به پول دار و معروف بودن كنيد، اما فراموش كنيد كه به هدف اصلي خود اشاره كنيد، ممكن است موفق شويد تعداد زيادي مخاطب را كه عاشق چيزهاي تجملي هستند جذب كنيد، اما آنها به جاي آن كه جذب شخصيت واقعي شما شوند، فقط به خاطر تصاوير عالي اي كه به اشتراك مي گذاريد و چيزهايي كه آنها آرزويش را دارند، شما را دنبال خواهند كرد.

در سال ۲۰۱۰ قبل از آن كه پادكستم منتشر شود، اميدوارانه ايده اي داشتم كه بتوانم با مردم ارتباطي واقعي برقرار كنم و كمي تعاملات انساني را به برنامه ام وارد كنم. در مقدمة هر قسمت از پادكست هايم، فردي صداپيشه، حقيقتي ده ثانيه اي و خنده دار درباره من مي گفت.

دورهمي ها مي توانند به روش هاي مختلف برگزار شوند. شما مي توانيد در يك مكان كار اشتراكي محلي، ميزبان يك كارگاه آموزشي باشيد و براي تعداد اندكي از مردم سخنراني كنيد، يا در غرفه اي از يك نمايشگاه، كنفرانسي را براي معرفي محصولتان به بازار هدف برگزار كنيد يا حتي مي توانيد در يك رويداد سخنراني كنيد. دورهمي ها لزوما نبايد حضوري باشند، بلكه مي توانند به صورت آنلاين هم برگزار شوند.

هنگامي كه وبلاگ نويسي را آغاز كردم، وبلاگ دارن رز، يكي از اولين منابعي بود كه توجه من را به خود جلب كرد. من به وبلاگي دارن هر روز سر مي زدم و به محض اين كه مطلع شدم او قرار است به زودي يك سخنراني آنلاين برگزار كند، فورا براي حضور در اين رويداد ثبت نام كردم و در تقويم روزش را علامت زدم. منتظر ماندن براي شنيدن سخنان دارن، دقيقا مانند كنسرت پسران يك استريت براي آوريل بود. اما احتمالا آوريل اين سخنراني را به اندازه كنسرت پسران بك استريت هيجان انگيز نمي دانست؛ هرچند كه من اين طور فكر نمي كنم. به دليل اختلاف زماني بين آمريكا و استراليا كشوري كه دارن در آن به دنيا آمده است و زندگي مي كند من برنامه ريزي كرده بودم كه آن شب تا ديروقت بيدار بمانم، چون به هيچ وجه قادر به از دست دادنش نبودم.

هنگامي كه زمانش فرا رسيد، بازاريابي ديجيتال بالاخره من وارد سايت شدم و با افراد ديگري كه هرگز آنها را نديده بودم، در اتاق گفت وگو حضور يافتم. چندصد نفر در آنجا بوديم و مي توانستيم قبل از شروع

س خنراني با يكديگر صحبت كنيم كه به نظرم اتفاق بسيار جالبي بود. ناگهان چهره دارن روي صفحه به نمايش درآمد. او آنجا بود، به صورت زنده از خانه اش در شهر ملبورن او تعدادي از به روزرساني هاي وبلاگش را به همراه تعدادي اطلاعات و استراتژي هاي مفيد ديگر به اشتراك گذاشت كه بسيار عالي بود. اما از نظر من، قسمت پرسش و پاسخ، هيجان انگيزترين بخش آن برنامه بود. در ميان كامنت هاي بسيار زياد، دارن سوال جالبي ديد، نام آن شخص را گفت و كامنتش را خواند. من تلاش هاي بسياري براي ديده شدن در كامنتها كردم و تقريبا داشتم بيخيال ميشدم كه ناگهان شنيدم دارن مي گويد: «اين سوال پاتريك است. من را مي گفت! اسمي را كه با آن ثبت نام كرده بودم به طور كامل گفت و سوالم را خواند و در ادامه به آن پاسخ داد. همان طور كه او در حال پاسخ گويي به سوالم بود، من مستقيم به او نگاه مي كردم و او نيز من را نگاه مي كرد. حداقل اين گونه به نظر مي رسيد. مي دانم كه او داشت به دوربين نگاه مي كرد، اما من همچنان احساس مي كردم كه او در كنار من در اتاق حضور دارد.

 

برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/6/23 ساعت: ۱۵ توسط:booket :

حوزه مديريت كسب و كار

با خريد كتاب اصول مديريت تداوم كسب و كار بخوانيد. مديريت تداوم كسب و كار (BCM) از لحاظ اهميت و ارزش فعاليت‎‌هاي سازماني همچنان در حال رشد است. اين موضوع با انتشار استاندارد بين المللي  (امنيت اجتماعي- سيستم‎هاي مديريت تداوم كسب و كار- الزامات) كه نشان دهنده شناخت موضوع در ايجاد موفقيت شركت‌ها و بهينه‌‎سازي در دسترس بودن خدمات آنها است، مشهود است. بعلاوه، امروزه فعالان در حوزه مديريت تداوم كسب و كار از طيف گسترده‌‎اي از مشاوران در حوزه‌‎هاي مديريت، تضمين اطلاعات، بيمه و ريسك، كيفيت و انطباق و به طور شگفت‎‌آوري هنر و تاريخ است، كه قطعاً منجر به ورود افكار بديع در حرفه شما خواهد شد. اين تنوع مخاطبان را شايد بتوان در شاخص‎‌هاي مشهود ديسيپلين در قرن ۲۱ مشاهده نمود. اين كتاب با ارائه جزئيات از نمونه‎‌هاي واقعي و بر اساس رويكردهاي نويسنده با توجه به تجربيات شخصي، سعي در پركردن اين شكاف را دارد. اين كتاب براي هر دو دسته افراد جديد و يا آدم‌هايي كه تجربه كار كردن در حوزه تداوم كسب و كار را دارند و مسئول اجراي سيستم مديريت تداوم كسب و كار (BCMS) در سازمان‌‎ها هستند، مفيد است. در اين كتاب مفاهيم اساسي در خصوص فعاليت‎‌هاي اصلي سازمان در زمينه سيستم مديريت تداوم كسب و كار (BCMS) و اين‌كه چطور هر مرحله از سيستم مديريت با مرحله ديگر مرتبط است را تشريح مي‎‌كند. مسائل مختلف كه در هر كدام از مراحل چرخه حيات سيستم مديريت تداوم كسب و كار (BCMS) بايد به آن پرداخته شود نيز بررسي خواهد شد. طيف گسترده‌‎اي از موضوعات مرتبط و به هم پيوسته براي فعالان حوزه تداوم كسب و كار در اين كتاب معرفي مي‌‎شود تا بتوانند دانش خود را افزايش دهند و همچنين چالش‎‌هاي سازماني را نيز بررسي نمايد. نقطه قوت اصلي اين كتاب اين است كه تكنيك اثبات شده را ارائه مي‌‎دهد و نشان مي‎‌دهد كه چگونه ممكن است آنها متناسب با هر كدام از نيازها و الزامات سازگار شوند. به طور خاص، روش‎‌هاي ارزيابي آسان جهت ارزيابي عملكرد سيستم مديريت تداوم كسب و كار (BCMS)ارائه مي‌‎شود. نحوه استقرار يك سيستم كنترل مؤثر BCMS نيز شرح داده خواهد شد. خريد كتاب اصول مديريت تداوم كسب و كار را به چه كساني پيشنهاد مي‌كنيم كاسبان و مديران كسب‌وپكارها مخاطبان اين كتاب‌اند.


برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/6/22 ساعت: ۲۰ توسط:booket :

نترس باش

قسمتي از متن كتاب نترس باش:

دوم: بي پروا باش رئيس جمهور كندي اعلام كرد آمريكا به ماه مي رود. من بسيار كوچك بودم و آن روز را به خاطر نمي آورم، اما زندگي در دنيايي كه ايده سفر به ماه را مطرح مي كرد به خاطر دارم، همچنين كلمات ماندگار كندي را به ياد مي آورم كه مي گفت ما اين كار را انجام ميدهيم «نه به دليل آسانيآنها، بلكه به اين دليل انجام مي دهيم كه دشوارند». امروزه ما از اصطلاح «پرتاب به ماه» براي اتشريح هر ايده بزرگ و جسورانه اي استفاده مي كنيم. با وجود اين، نمي دانم كه تا چه اندازه اهميت انجام اقدام بزرگي را كه كندي در ۱۹۶۱ انجام داد، درك كرده ايم.

فرود آمدن روي ماه اتفاقي بازاريابي بزرگ بود كه ناممكن به نظر مي رسيد. فناوري آمريكا در آن زمان آن قدر كم بود كه حتي نمي توانست اين كار بزرگ را تصور كند، هنگامي كه رئيس جمهور ضرورت اجرايي شدن اين پروژه را اعلام كرد، ما حتي مواد لازم براي ساخت راكت را نداشتيم، چه برسد به فناوري و اجزاي سبك وزن براي فضاپيمايي كه بتواند به ماه برود. ما نه قابليت كوچك كردن سيستم هاي موردنياز براي جاي گيري در فضاي محدود فضاپيما را داشتيم و نه وسايل ارتباطي پيشرفته اي كه بتوانيم كپسول فضاپيما را در فضا رديابي كنيم. حتي دانش رياضي يا فيزيك كافي نداشتيم كه بتواند به ما بگويد چگونه يك فضاپيما را به سمت ماه پرتاب كنيم و سپس آن را برگردانيم. اما همان طور كه رئيس جمهور كندي گفت: «ما انتخاب كرديم كه در اين دهه به ماه برويم.» ما انتخاب كرديم و انجامش داديم.

بيشتر فناوري هايي كه امروزه از آنها بهره مي بريم، نتيجه مستقيم تلاش افرادي براي حل چالش هاي پروژه پرتاب به ماه بوده است كه شايد ارزش آنها را به معناي واقعي درك نمي كنيم. براي اجراي اين پروژه فناوري هايي همچون ارتباطات ماهواره اي، ايجاد سيستم هواشناسي جهاني، ساخت مواد پلاستيكي مقاوم در عملكرد شرايط سخت مقاوم، فناوري كوچك سازي دستگاه ها (رايانه ها در ۱۹۶۰ آنقدر بزرگ بودند كه حتي در يك سفينه فضايي هم جاي نمي گرفتند و حتي رسيدن به فرمول هاي رياضي براي پرتاب موشك به فضا و برگشتن به اتمسفر نياز بود. امروزه وقتي به راحتي گوشي آيفون خود را برميداريم و از چي پياس استفاده مي كنيم ايميل مي فرستيم و يا اينكه وضعيت هوا را چك مي كنيم، كسي اعتبار آن را به رئيس جمهور كندي نمي دهد؛ در صورتي كه وجود اين نوآوري ها تا حد زيادي مديون اقدامات بزرگ او هستند.

دليل من براي تحسين ايده پرتاب به ماه متهورانه بودن آن است. اقدامات بزرگ موتور محركهاي براي نواوري هاي بيشمار ديگر هستند. اقدامات بزرگ مي توانند باعث تغيير فرهنگ جغرافياي مدل ذهني و سيستم سياسي شوند. دلايل آن نيز كاملا واضح اند: براي ساختن دنيايي بهتر.

 

برچسب:
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: <~PostRate~>
بازدید: <~PostViwe~>

+ نوشته شده: 1401/6/22 ساعت: ۱۱ توسط:booket :